1- نتيجه عبادت خشك
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمخوارج كسانى بودند كه به علت افراط دچار انحرافات بسيارى شدند، سر دسته خوارج شخصى به نام ( حرقوصبن زهير ) بود. او در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله در نماز و روزه و عبادت چنان غرق و واله بود كه
بعضى از مسلمانان شيفته او شدند.همين شخصى كه عابد خشك بود، (و بقول مشهور خر مقدس شده بود) در جريان جنگ حنين ، وقتيكه رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم غنائم جنگى را تقسيم مى كرد، با كمال پرروئى به پيامبر گفت :( اى محمد به عدالت
رفتار كن ) و سه بار اين سخن را تكرار كرد.پيامبر بار سوم ناراحت شدند و فرمودند:اگر من به عدالت رفتار نكنم پس چه كسى به عدالت رفتار مى
كند؟بالاخره همين عابد خشك در جنگ نهروان به جنگ امام آمد و به هلاكت رسيد وقتى امام در ميان كشته شدگان
جسد نحس او را ديد سجده شكر كردند و فرمود:شما بدترين افراد را كشته ايد.(481)
2 - عبادت با عشق
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمسعدى گويد:در يكى از سفرهاى مكه ، گروهى از جوانان با صفا و پاكدل ، همدم و همراه من بودند و زمزمه
عارفانه مى نمودند و شعرى مناسب اهل تحقيق مى خواندند و با حضور قلبى خاص به عبادت مى پرداختند.در مسير راه ، عابدى خشك دل با ما همراه شد و چنين حالتى عرفانى را نمى پسنديد و چون از سوز دل آن جوان
شوريده بى خبر بود، روش آنها را تخطئه مى نمود.به همين ترتيب حركت مى كرديم تا به منزلگاه منسوب به ( بنى هلال ) رسيديم در آنجا كودكى سياه چهره
از نسل عرب به پيش آمد و آنچنان آوازگيرائى خواند كه كشش آواز او، پرنده هوا را فرود مى آورد.شتر عابد به رقص در آمد، به طورى كه عابد بر زمين افكند و ديوانه وار سر به بيابان نهاد.به عابد گفتم :اى عابد پير! ديدى كه سروش دلنشين در حيوان اين گرنه اثر كرد، ولى همچنان تو بى تفاوت
هستى (و تحت تاءثير سروشهاى معنوى قرار نمى گيرى و همچون پارسايان با صفا دل به خدا نمى دهى و صفا نمى
يابى ).(482)
3 - اويس قرنى
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيماويس قرنى از مجذوبان مطلق بود كه بعضى از شبها را به ركوع صبح مى كرد، و بعضى از شبها مى فرمود:امشب
شب سجده است و به سجده شب را به صبح مى آورد.گفتند:
اين چه زحمتى است كه بر خود تحميل مى كنى ؟ مى فرمود:
كاش از ازل تا ابد يك شب بود و به يك سجده
آن را پايان مى دادم .ربيع بن خثيم (معروف به خواجه ربيع مدفون در مشهد) گويد:در كوفه بودم و تمام همت من آن بود كه اويس قرن
را ببينم . تا وقتى در كنار آب فرات ديدم به نماز مشغول است ، گفتم :باشم تا نمازش خاتمه پذيرد. همينكه
نماز ظهر را خواند دست به دعا برداشت تا وقت نماز مغرب و عشاء، آن دو را به همان شيوه انجام داد، سپس
مشغول نمازهاى مستحبى شد. گاهى در ركوع و گاهى در سجده بود تا شب را به پايان رساند.پس از نماز صبح مشغول دعا گرديد تا آفتاب دميد، و ساعتى به استراحت پرداخت و بعد از خواب ، تجديد وضو
نمود و خواست مشغول عبادت شود پيش رفتم و گفتم :چه بسيار رنج به خود مى دهى ؟ فرمود:
در طلب آسايش اين
زحمت را مى كشم ...!گفتم :
نديدم چيزى بخورى ، مخارج خود را از كجا به دست مى آورى ؟ فرمود:
خدا روزى بندگان را ضامن است
ديگر از اين گونه صحبت نكن ، اين بگفت و برفت .(483)