5 - عيسى عليه السلام و شستن پاى حواريين
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( عيسى بن مريم ) به حواريين خود فرمود:مرا به شما حاجتى است ؟ گفتند:
چه كار كنيم ؟ عيسى از جاى
حركت كرد و پاهاى حواريين را شستشو داد! عرض كردند:يا روح الله ما سزاوارتريم كه پاى شما را بشوئيم !فرمود:
سزاوارترين مردم به خدمت كردن ، عالم است ، اين كار را كردم كه تواضع كرده باشم ، شما هم تواضع
را فرا گيريد و بعد از من در بين مردم فروتنى كنيد آن طور كه من كردم و بعد فرمود:
به تواضع حكمت رشد مى كند نه با تكبر، چنانكه در زمين نرم گياه مى رويد نه در زمين سخت كوهستانى .(244)
4 :
توبه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمقال الله الحكيم : و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه :
از گناهانتان آمرزش از خدا بخواهيد و بدرگاه او توبه كنيد.(245)قال الصادق عليه السلام : اذاء تاب العبد توبة نضوحا اءحبه الله فستر عليه
:
بنده چون توبه نصوح و خالص كند خدا او را دوست مى دارد و گناهانش را مى پوشاند(246)
شرح كوتاه
توبه ريسمان خداست كه تائبان لازم است به آن چنگ بزنند، و باطن خود را از گناهان به آب حيات بشويند، وبه خلاف خود، نزد حق اعتراف كنند.بر كارهاى گذشته از صميم قلب پشيمان باشند، و بر باقى مانده عمرشان ترسناك باشند.
توبه اولياء از خطورات و افكار، و توبه خواص از اشتغال به غير خدا و توبه عوام از گناهان است .لازم است براى جبران مافات و عدم رجوع به گناه ، شخص تائب گناه را كوچك نشمارد، و دائما بر اشتباهات
گذشته تاءسف داشته باشد و نفس را از انواع شهوات بدور و به ميدان مجاهدت و عبادت و تمرين بيندازد(247)
1 - مخترع دين و توبه !
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمامام صادق عليه السلام فرمود:مردى در زمانهاى گذشته زندگى مى كرد و مى خواست دنيا را از راه حلال
بدست آورد، و ثروتى فراهم نمايد كه نتوانست .از راه حرام كوشش كرد تا مالى بدست آورد نتوانست . شيطان برايش مجسم و آشكار شد و گفت :از حلال و حرام
نتوانستى مالى پيدا كنى ، مى خواهى من راهى به تو بياموزم كه اگر عمل كنى به ثروت سرشارى برسى و عده
اى هم پيرو پيدا كنى ؟گفت :
آرى مايلم . شيطان گفت :
از نزد خودت دينى اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما. او كيشى اختراع كرد
و مردم گردش را گرفته و به مال زيادى دست يافت .روزى متوجه شد كار ناشايستى كرده و مردمى را گمراه نموده است ؛ تصميم گرفت به پيروانش بگويد كه گفته
ها و دستوراتم باطل و اساسى نداشته است .هر چه گفت :
آنها قبول نكردند و گفتند:حرفهاى گذشته ات حق بوده است و اكنون خودت در دينت شك كرده اى ؟!چون اين جواب را شنيد غل و زنجيرى تهيه نمود و به گردن خود آويخت و مى گفت :اين زنجيرها را باز نمى كنم
تا خداى توبه مرا قبول كند.خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله آن زمان وحى نمود كه به او بگويد:قسم به عزتم اگر آنقدر مرا
بخوانى و ناله كنى كه بند بندت از هم جدا شود دعايت را مستجاب نمى كنم ، مگر كسانى كه به مذهب تو مرده
اند و آنها را گمراه كرده بودى به حقيقت كار خود اطلاع دهى و از كيش تو برگردند.(248)
2 - كارمند بنى اميه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( على بن حمزه ) مى گويد:دوست جوانى داشتم كه شغل نويسندگى در دستگاه بنى اميه را داشت . روزى آندوست به من گفت :از امام صادق عليه السلام براى من وقت بگير تا به خدمتش برسم .من از امام اجازه گرفتم تا او شرفياب شود، امام اجازه دادند و در وقت مقرر من با او خدمتش رفتيم .