5 - مبعوث به رحمت - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5 - مبعوث به رحمت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

پيامبر صلى الله عليه و آله در مدت 23 سال رسالت زحمت بسيارى براى هدايت مردم كشيد، مصائب و مشكلات
بسيار از نظر روحى و جسمى بر حضرتش وارد شد چنانكه در جنگ احد دندان پيامبر را شكستند و صورتش را
مجروح كردند.

اصحاب عرض كردند شما نفرين كنيد!

فرمود:


من مبعوث نشده ام براى نفرين كردن ، مبعوث براى دعوت مردم به
طرف خدا و رحمت براى آنها شده ام ، بعد فرمود:

خداوندا قومم را هدايت فرما زيرا آنها آگاهى ندارند.(791)

4 :


نفس

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( لتجزى كل نفس بما تسعى ) (طه :
آيه 15)

هر نفسى به آن چه سعى كرده پاداش را در قيامت مى دهيم .

امام صادق عليه السلام :

طوبى لعبد جاهد نفسه و هواه (792)

خوش بحال بنده اى كه با نفس و هواى آن مجاهدت كند.

شرح كوتاه

انسان از دو چيز تن و نفس (روح ) تشكيل شده است . نفس راكب و تن مركوب است .

اگر نفس مطمئنه شد امر به بديها نمى كند، اگر اماره شد به زشتيها و كارهاى خلاف وادار مى نمايد، اگر
سبعى شد به اخلاق رذيله همانند حرص و حسد مبتلا مى كند و اگر بهميمى شد پى شهوات مى رود.

براى اينكه انسان بتواند مهار نفس را بدست بگيرد و در دام شيطانى نيفتد، بايد مراقبه و محاسبه و
معاينه نفس را مرعى بدارد و در نيت و فكر مواظبت كامل كند كه نفس اژدهاست ، گر آنى از او غافل شود
صاحبش را به آتش ‍ نزديك و از بين مى برد(793).

1 - اژدهاى نفس

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در تاريخ آمده كه :

يك نفر مارگير بود و معركه گيرى مى كرد. او به كوهستان رفت تا مارى بگيرد و به بغداد
بياورد و به مردم نشان بدهد تا پولى در بياورد.

فصل زمستان بود و پس از تحمل رنجها اژدهاى بسيار بزرگى در كوهى پيدا كرد، چون هوا سرد بود اژدها
افسرده و بى حركت بود، و او با زحمت آنرا بطرف شهر بغداد مى برد و داد مى زد مردم بيائيد ببينيد كه چه
اژدهائى را شكار كرده ام .

مردم كنار شهر دجله بغداد جمع شدند و صدها نفر اجتماع كردند و منتظر بودند تا اين اژدها را ببينند.
هوا گرم شده بود و جمعيت زياد شده بودند و اژدها بر اثر آفتاب قدرت گرفت ، وقتى مارگير از كيسه آنرا
بيرون آورد، ناگهان ديدند اژدها جنبيد و به طرف مارگير جهيد و او را هلاك كرد و از بين برد؛ و مردم هم
از ترس فرار كردند.

اى برادر غافل مباش كه نفس تو همان اژدهاست (794) كه اگر قدرت يابد تار و پود زندگى تو را در هم مى
نوردد. تو مپندار كه بدون سركوبى و مقاومت در برابر خواسته هاى نفس ، او را با تمام احترام زير سلطه
خود نگهدارى مگر هر آدم زبونى مى تواند به تسلط بر نفس حيوانى خود دست يابد.(795)

2 - آب ليموى شيراز

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مرحوم شيخ عبدالحسين خوانسارى گفت :

در كربلا عطارى بود مشهور و معروف ، مريض شد و جميع اجناس دكان و
اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نكرد؛ و جميع اطباء اظهار نااميدى از او كردند.

گفت :

يك روز به عيادتش رفتم و بسيار بدحال بوده و به پسرش مى گفت :

اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش
و پولش را بياور براى خانه مصرف كنيد تا به خوب شدن يا مردن راحت شوم !

گفتم :
اين چه حرفى است مى زنى ؟!

ديدم آهى كشيد و گفت :

من سرمايه زيادى داشتم و جهت پولدار شدن من اين
بود كه يكسالى مرضى در كربلا شايع شد كه علاج آنرا دكترها منحصر به آبليموى شيراز دانستند، آب
ليموگران و كمياب شد.

نفسم به من گفت :

قدرى آب ليمو داراى چيز ديگر ممزوج به او كن و بوى آب ليمو از آن فهميده مى شد او را به
قيمت آب ليموى خالص بفروش تا پولدار شوى .

همين كار را كردم ، و آب ليمو در كربلا منحصر به دكان من شد و سرمايه زيادى از اين مال مغشوش بدست
آوردم تا جائى كه در صنف خودم مشهور شدم به ( پدر پولهاى هزارهزارى ) .

مدتى نگذشت كه به اين مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براى معالجه فايده اى نكرده است ، فقط همين
آخرين متاع بود كه گفتم اين را بفروشند يا خوب مى شوم يا مى ميرم و از اين مرض خلاص ‍ مى شوم (796).

/ 259