3- ابوهريره مردود شد - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- ابوهريره مردود شد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( ابوهريره ) سال هشتم هجرى اسلام آورد و دو سال فقط پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد و 78
سالگى در سال 59 هجرى از دنيا رفت .

او از اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد و جزء صحابه بشمار مى رفت از اين منزلت براى دنيايش
خود را فروخت و نتوانست با استفاده از پيامبر صلى الله عليه و آله خويش را از لغزشها مادى و معنوى حفظ
كند.

او براى جلب پول و طماع بودن و شكم پر كردن ، متهم به جعل حديث شد و همه را نسبت به پيامبر صلى الله
عليه و آله مى داد.

( خليفه دوم ) اولين بار او را از نقل حديث ممنوع كرد، و در مرتبه دوم او را با تازيانه ادب كرد و بار
سوم او را تبعيد كرد.

در سال 21 هجرى وقتى علاء استاندار بحرين وفات كرد عمر وى را به حكومت آنجا منصوب كرد ولى پس از مدتى
كوتاه پول زيادى (چهارصد هزار دينار) به جيب زد و خليفه دوم او را عزل كرد.

معاويه عده اى از صحابه و تابعين را وادار كرد تا اخبار زشتى عليه اميرالمؤ منين عليه السلام جعل
كنند كه يكى از سردمداران اين جعل ابوهريره بود.

وقتى ( اصبغ بن نباته ) به او گفت :

برخلاف گفته پيامبر صلى الله عليه و آله دشمن على عليه السلام را
دوست مى دارى و دوستش را دشمن گرفته اى ؟

ابوهريره آه سردى كشيد و گفت :
انالله و انا اليه راجعون .

و از آخرين مطالب مردودى او اين بود كه براى گرفتن پول از معاويه ، همراه او به مسجد كوفه آمد در ميان
جمعيت چند بار به پيشانيش زد و گفت :

مردم عراق ، گمان مى كنيد بر پيامبر صلى الله عليه و آله خدا دروغ مى بندم و خود را به آتش جهنم مى
سوزانم ؟

به خدا سوگند، از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:


براى هر پيغمبرى حرمى است و
حرم من در مدينه مابين كوه ( عير ) تا كوه ( ثور ) مى باشد، هر كه در حرم من امرى احداث كند و بدعتى
بگذارد لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد. خدا را گوه مى گيرم كه على عليه السلام (نعوذ بالله )
در حرم پيامبر صلى الله عليه و آله بدعت نهاد.

معاويه از اين سخن بسيار خوشش آمد و به او جايزه داد و حكومت مدينه را به وى سپارد.(73)

4- ابراهيم عليه السلام و قربانى اسماعيل عليه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

خداوند ابراهيم عليه السلام را ماءمور كرد كه بدست خود اسماعيل عليه السلام را قربانى نمايد، اين
جريان امتحان و آزمايشى بود براى او، تا مقدار صبر و تحملش رد برابر فرمان الهى معلوم گردد، و عطاى
پروردگار نسبت به او از روى استحقاق و شايستگى و به سن سيزده سالگى رسيده ، ابراهيم ماءمور مى شود به
دست خود او را ذبح كند.

ابراهيم به اسماعيل عليه السلام مى گويد:

پسر جان من در خواب ديده ام كه تو را قربانى مى كنم ، بنگر تا
راءى تو در ميان باره چيست ؟

گفت :
پدرجان به هر چه ماءمورى عمل كن كه انشاء الله مرا از صابران خواهى يافت . بعد اسماعيل عليه
السلام خودش پدر را ترغيب به اين كار مى كند و مى گويد:

اكنون كه تصميم به كشتن من دارى ، دست و پايم را محكم ببند كه در وقت سر بريدنم آن موقع كه كارد بر
گلويم مى رسد دست و پا نزنم ، و از اجر و ثوابم كاسته نشود، زيرا مرگ سخت است و ترس آن را دارم كه هنگام
احساس آن مضطرب شوم . ديگر آنكه كاردت را تيز كن و به سرعت بر گلويم بكش تا زودتر آسوده شوم . هنگامى كه
مرا بر زمين خوابانيدى صورتم را برو بر زمين بنه ، و به يك طرف صورت مرا بر زمين مخوابان ، زيرا مى
ترسم چون نگاهت به صورت من بيفتد، حال رقت به تو دست دهد و مانع انجام فرمان الهى گردد.

جامه ات را هنگام عمل بيرون آر كه از خون من چيزى بر آن نريزد و مادرم آن را نبيند.

اگر مانعى نديدى پيراهنم راى براى مادرم ببر، شايد براى تسليت خاطرش ‍ در مرگ من وسيله مؤ ثرى باشد و
آلام درونشيش تخفيف يابد.

پس از اين سخنها بود كه ابراهيم به او گفت :

به راستى تو اى فرزند براى انجام فرمان خدا نيكو ياور و
مددكار هستى .

ابراهيم عليه السلام فرزند را به منى (محل قربانگاه ) آورد و كارد را تيز كرده و دست و پاى اسماعيل را
بست و روى او را بر خاك نهاد، ولى از نگاه كردن به او خود دارى مى كرد و سرا را به سوى آسمان بلند مى
كرد، آنگاه كارد را بر گلويش نهاد و به حركت درآورد، اما مشاهده كرد كه لبه كارد برگشت و كند شد. تا
چند مرتبه اين مساءله تكرار شد كه نداى آسمانى آمد:

اى ابراهيم عليه السلام حقا كه رؤ ياى خويش را انجام دادى و ماءموريت را جامه عمل پوشاندى . جبرئيل به
عنوان فداى اسماعيل گوسفندى عليه السلام آورد و ابراهيم آن را قربانى كرد؛ و اين سنت براى حاجيان
بجاى ماند كه هر ساله در منى قربانى انجام دهند.(74)

/ 259