2 - پيامبر و قرآن
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيميكى از ويژگيهاى عرفانى پيامبر صلى الله عليه و آله ماءنوس بودن با قرآن بود. سعد بن هشام گويد:نزدعايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و از اخلاق آن حضرت پرسيدم ؛ او بمن گفت :آيا قرآن مى
خوانى ؟ گفتم :
آرى ، اخلاق رسول خدا (مطابق ) قرآن است .آهنگ صداى رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه قرآن را از همه مردم زيباتر و دلرباتر مى خواند.چنانكه انس بن مالك خدمتكار پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام
خواندن قرآن ، آهنگ صدايش را مى كشيد.ابن مسعود كه از كاتبان وحى بود، مى گويد يك روز رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود:
مقدارى
قرآن بخوان تا من گوش كنم .من سوره مباركه نساء را مى خواندم تا رسيدم به آيه 41
و كيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا :چگونه باشد آن هنگام كه از هر امتى گواهى
آريم و تو را براى اين امت بگواهى خواهيم .همين كه اين آيه قرائت شد، ديدم چشمان رسول خدا صلى الله عليه و آله پر از اشك شد، سپس فرمود:
(ديگر بس
است )(616).
3 - احمد بن طولون
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيماحمد بن طولون يكى از پادشاهان مصر بود. وقتى كه از دنيا رفت از طرف حكومت وقت ، يك قارى قرآن را باحقوق زيادى اجير كردند تا روى قبر سلطان قرآن بخواند. روزى خبر آوردند كه قارى ، ناپديد شده و معلوم
نيست به كجا رفته ! پس از جست و جوى زياد او را پيدا كردند و پرسيدند:چرا فرار كرديد؟ جراءت نمى كرد
جواب بدهد، فقط مى گفت :من ديگر قرآن نمى خوانم .گفتند:
اگر حقوق شما كم است دو برابر اين مبلغ را به تو مى دهم ! گفت :
اگر چند برابر هم بدهيد نمى پذيرم
.گفتند:
دست از تو بر نمى داريم تا دليل اين مساءله روشن شود. گفت :
چند شب قبل صاحب قبر احمد بن طولون
به من اعتراض كرد كه چرا بر سر قبرم قرآن مى خوانى ؟گفتم :
مرا اين جا آورده اند كه برايت قرآن بخوانم تا خير و ثوابى به تو برسد. گفت :نه تنها ثوابى از
قرائت قرآن به من نمى رسد، بلكه هر آيه اى كه مى خوانى آتشى بر آتش من افزوده مى شود، به من مى گويند:مى شنوى ؟ چرا در دنيا به قرآن عمل نمى كردى ؟ بنابراين مرا از خواندن قرآن براى آن پادشاه بى تقوا
معاف كنيد(617).
4 - پانصد قرآن بالاى نيزه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمدر صفين چون موقعيت شاميان بخطر افتاد و معاويه احساس شكست نمود، با عمروعاص به مشورت پرداخت كه چهكند تا از شكست حتمى نجات يابد. عمروعاص پيشنهاد داد:هر كه قرآنى دارد بالاى نيزه بلند كند و مردم
عراق را به حكومت قرآن بخوانيد.ابوطفيل از اصحاب امام مى گويد:صبح ليلة الهرير مشاهده كرديم كه جلو سپاهيان شام چيزهائى شبيه پرچم
ديده مى شود. چون هوا روشن شد، ملاحظه كرديم كه قرآنها را روى نيزه بسته اند، و قرآن بزرگ مسجد شام را
روى سه نيزه نصب كرده و ده نفر آن را بلند مى كنند، و در هر يك از پنج قسمت لشكر صد قرآن و مجموعا پانصد
قرآن را در بالاى نيزه ها مقابل سپاه عراق قرار دادند و چنين شعار مى دادند:خدا را خدا را درباره
دينتان اين كتاب خدا است حاكم ميان ما و شما(618).امام على عليه السلام فرمود:خدايا تو مى دانى كه هدف اينها قرآن نيست ، تو خود ميان ما و اينها حكم كن
كه تو حاكم بر حقى .عمل مردم شام موجب شد كه در ميان اصحاب امام اختلاف ايجاد شد، دسته اى ساده انديش گفتند:ديگر براى ما
جنگيدن جايز نيست ، كه اينها ما را به كتاب خدا مى خوانند. دسته ديگر گفتند:كار معاويه حيله است و
نبايد فريب خورد. اين اختلاف سبب گرديد كه معاويه از جنگ خلاص شد و به مقصود خود رسيد(619).