4- سيصد اشرفى - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- سيصد اشرفى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ابن عباس گويد:

روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله سيصد اشرفى ، هديه آورده بودند كه حضرتش به
اميرالمؤ منين عطا كرد.

امام آن را گرفت و فرمود:


( قسم به خدا، هر آينه اين وجه را تصدق مى كنم كه خداوند از من قبول فرمايد )

بعد از چندى فرمود:


چون
شب نماز عشا را به جا آوردم ، صد اشرفى برداشتم و از مسجد بيرون آمدم زنى را ملاقات نمودم . آن را به او
دادم ، چون صبح شد مردم به يكديگر مى گفتند:

على عليه السلام ديشب ، صد اشرفى به زن زناكارى تصدق داده
است و من نگران شدم ، شب بعد صد اشرفى ديگر را برداشتم ، بعد از نماز عشا از مسجد خارج شدم و گفتم :

به
خدا قسم كه امشب صدقه مى دهم اين را كه خداوند قبول نمايد.

پس ملاقات كردم مردى را و آن وجه را به او دادم ، چون روز شد، اهل مدينه اظهار داشتند كه على عليه
السلام صد اشرفى به شخص دزدى داده است و من بى نهايت افسرده خاطر شدم شب سوم صد اشرفى ديگر را برداشتم
و گفتم :

به خدا قسم ، هر آينه صد اشرفى صدقه خواهم داد به كسى كه خداوند قبول نمايد.

بعد از نماز عشا از مسجد بيرون رفتم و به مردى برخوردم و صد اشرفى را به او صدقه دادم ، صبح كه شد اهل
مدينه گفتند:

ديشب على عليه السلام به مردى غنى و مال دارى صد اشرفى داده و من به ظاهر اندوهگين شدم .
به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و ايشان را از قضايا اطلاع دادم .

فرمود:


يا على عليه السلام !

جبرئيل مى گويد:

خداى تعالى صدقات تو را قبول فرمود و عمل تو را پاكيزه دانشت . صد اشرفى كه شب اول به
زن بدكاره دادى ، چون به منزل خود برگشت ، به سوى خدا توبه كرد و از اعمال فاسد خود دست كشيد و آن
اشرفى ها را سرمايه قرار داد و در طلب آن است كه شوهرى اختيار نمايد.

صد اشرفى شب دوم ، به دست دزد رسيد، وقتى به خانه خود رفت از كار خود توبه و آن وجه را سرمايه كار قرار
داد تا كسب نمايد.

صد اشرفى شب سوم ، به دست پول دارى رسيد كه سالها زكات خود را نداده بود، به منزل خود رفت و خود را
سرزنش كرد و به خود گفت :

چقدر پست هستى كه زكات واجب چند ساله را نمى دهى و مخالف حكم خدا مى كنى ولى
على بن ابى طالب با آنكه داراى مالى نيست صد اشرفى به تو داده ، پس حساب زكات چند ساله را از اموال خود
بيرون كرد و داد.

خداوند به سبب اين عمل اين آيه (424) را در فضيلت على عليه السلام نازل فرمود:


( پاك مردانى كه هيچ كسب
و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند نماز بپا داشته و زكات فقيران بدهند و از روزى كه دل و ديده ها
در آن روز حيران و مضطرند ترسان و هراسانند.(425)

5- قيس بن سعد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

او فرزند سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج و از اصحاب رسول خدا و تا آخر عمر از بيعت با اميرالمؤ منين
دست نكشيد و پس از شهادت امام ، از امام حسن حمايت كرد.

قيس و پدرش سعد و جدش عباده همه داراى ميهمانخانه عمومى بودند. او در يكى از جنگهاى زمان پيامبر صلى
الله عليه و آله در لشگرى بود كه ابوبكر و عمر نيز در آن بودند، قيس از دوستانش قرض مى گرفت و براى
همراهانش خرج مى كرد.

ابوبكر و عمر با هم انديشيدند و گفتند:

اگر او را به حال خود گذاريم اموال پدرش را تلف مى كند، در ميان
جمعيت اعلان كردند، هيچ كس به قيس ‍ قرض ندهد!

وقتى پدرش سعد اين مطلب را شنيد پس از نماز جماعت پشت سر پيغمبر صلى الله عليه و آله برخاست و گفت :

در
پيشگاه پيغمبر و مردم شكايت مى كنم كه ابوبكر و عمر پسرم را بخيل بار بياورند.

در يكى از لشگر كشيها قيس رئيس لشگر بود. در چند روز مسافرت نه شتر براى همراهانش كه عده كمى بودند
ذبح كرد؛ چون رفتارش را به پيامبر گفتند، حضرتش فرمود:

بخشندگى سيره اين خاندان است !!

وقتى قيس مريض شد، مردم كمتر به عيادتش مى آمدند، از اين پيش آمد در شگفت شد و علت را پرسيد؟

گفتند:
چون اموالتان پيش مردم زياد است و همه مديون شما هستند از اين رو خجالت مى كشند كه به حضور آيند!

قيس گفت :

نابود باد ثروتى كه موجب گردد برادران دينى از يكديگر جدا شوند، پس به دستور او در مدينه
اعلام كردند:

هر كه از قيس اموالى پيش او مى باشد از آن اوست و قيس او را بخشيده است ؛ پس از اعلان
آنقدر جمعيت هجوم آوردند كه در اثر فشار و ازدحام پله هايى كه راه اتاق قيس ‍ بود خراب شد و از هم
ريخت (426)

/ 259