4 : عفو - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 :


عفو

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( و ان تعفوا اقرب للتقوى ) (بقره :
آيه 237)

اگر عفو كنيد همانا گذشت به تقوى نزديك تر است .

پيامبر صلى الله عليه و آله :

العفو لا يزيد العبد لا عزا (509)

گذشت سبب عزت عبد مى شود.

شرح كوتاه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

عفو كردن با وجود قدرت داشتن از سيره انبياست و تفسير عفو به اين است كه كسى به انسان جرم و گناهى
كرد، در مقابل از باطن او را ببخشى و در ظاهر احسان خود را به او نشان بدهى .

كسيكه ديگران را مورد بخشش قرار نمى دهد چطور اميدوار است كه خداى جبار او را عفو كند؟!

عفو از صفاتى است خدا در دنيا و آخرت به آن همه بندگانش را به اين لباس ‍ مى پوشاند، پس لازم است
بندگان از يكديگر عفو كنند و از هم بگذرند؛ و اگر احيانا كسى عمدا يا سهوا بدى كرد با خوش روئى و
احسان از آن كس ‍ در گذرد تا خداوند هم به لطفش از بديها و تجاوزات او درگذرد(510).

زدن غلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله ، غلام خود را كتك مى زد و آن غلام پى در پى مى گفت :

ترا بخدا نزن ، بخاطر خدا عفوم كن و... ولى مولايش او را نمى بخشيد و همچنان او را زير ضربات خود قرار
داده بود.
عده اى از فرياد آن غلام ، پيامبر صلى الله عليه و آله را مطلع كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله
برخاست و نزد آنها آمد. آن صحابى وقتى پيامبر را ديد، دست از كتك زدن برداشت .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

او تو را به حق خدا قسم داد و تو از او نگذشتى ، حالا كه مرا ديدى از
زدن او دست برداشتى ؟

آن مرد گفت :
اينك او را به خاطر خدا آزاد كردم !

پيامبر صلى الله عليه و آله
فرمود:

اگر او را آزاد نمى كردى با صورت به آتش جهنم مى افتادى (511).

2 - عفو قاتل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در عصر زعامت مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (ره )، شبى از شبها كه ايشان در نجف اشرف
نماز مغرب و عشاء را به جماعت مى خواندند، بين نماز، شخصى فرزند او را كه بسيار فرزند شايسته اى بود،
با كارد به قتل رساند.

وقتى از خبر شهادت فرزند عزيزش باخبر شد، با بردبارى و صبورى فرمود:

لا حول و لا قوة الا بالله و بعد
بلند شد و نماز عشاء را خواند.

بعد خدمتش ‍ رسيدند و درباره قاتل فرزندش پرسيدند، فرمود:


او را عفو
كردم (512).

3 - آزادى كنيز

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

جماعتى مهمان امام سجاد عليه السلام بودند. يك نفر از خدام با عجله رفت و كباب از تنور بيرون آورد
سيخهاى كباب از دستش افتاد و به سر كودك امام كه در زير نردبان بود برخورد كرد و كودك از دنيا رفت .

آن خادم سخت مضطرب و متحير ماند، امام به او فرمودند:

تو اين كار را به عمد نكردى در راه خدا ترا آزاد
كردم ، و امر فرمود تا كودك را غسل و كفن و دفن كنند(513)

سفيان ثورى مى گويد:

روزى به خدمت امام صادق عليه السلام رفتم و ديدم امام متغير است ، سبب تغيير چهره
را پرسيدم فرمود:

من نهى كرده بودم كه كسى بالاى بام خانه نرود. داخل خانه شدم . يكى از كنيزان كه
تربيت يكى از كودكانم را بعهده داشت ديدم كه كودكم در بغل او و بالاى نردبان است .

چون نگاهش به من افتاد متحير شد و لرزيد و طفل از دست او به زمين افتاد و مرد. ناراحتى من از جهت ترسى
است كه كنيز از من پيدا كرده است ، با اين حال ، كنيز را فرمود:

بر تو گناهى نيست و ترا بخاطر خدا آزاد
كردم (514).

/ 259