تـضـاد فـيـزيـكى انسانها نتيجه تضادّ فكرى آنهاست ؛ اگر انديشه ها جهتگيرى واحدى داشته باشند، كشمكش ظاهرى جاى خود را به صفا و صميميت خواهد داد و دلها باهم ماءنوس خواهند شد، پـس نـخـستين گام در راه همدلى جامعه ، ارائه انديشه اى صحيح و اصولى است تا ضمن زدودن انـگـيـزه هـاى كـيـنـه ونـفـرت ، بـسـان اسـتـوانـه مـغـنـاطـيـسـى ، دلهـا را حول محور خويش جذب نمايد.
اسـلام با ارائه انديشه ناب توحيدى ، در اين راه پيشگام است و هيچ مكتبى مانند آن ، موفق نشده تـا پـيـونـدى اصـولى و جـاويـد در ميان دلها برقرار سازد؛ رشد سريع اسلام در جامعه نيمه وحـشـى جـاهـلى و تـجـمـع هـزاران انـسـان بـدخـو، خـودخـواه ، جـاهـل ، بـت پرست و... زير يك پرچم و همسو شدن با رهبر اسلام و جانبازى و ايثار و فداكارى آنـهـا، بـهترين دليل اين مدعاست كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله با القاى يك تفكّر صحيح تـوانـست ، پراكنده ترين جامعه را منسجم كند و وحشى ترين دلها را ماءنوس سازد، بگونه اى كـه مـردم مـديـنـه حاضر شوند همه زندگى خويش را با مهاجران تقسيم كنند، همديگر را برادر بـخـوانـنـد، كـيـنـه هـاى چـنـديـن سـاله را دور بـريـزنـد، مـال و جـان خـويش را در راه يكديگر نثار كنند و ... اين نبود جز در سايه انديشه توحيدى ايمان بـه خـدا، رهبرى الهى و روز رستاخيز كه رسول اكرم (ص ) به آنان آموخت و در گوش جانشان زمزمه كرد كه :
( اَلْمُؤ مِنُ الِفٌ مَاءْلُوفٌ) (104)
مؤ من ، الفت گير و الفت پذير است .
عكس آن را هم قرآن ، در وصف منافقان و كافران به كار برده و فرموده است :
( ... تَحْسَبَهُمْ جَميعا وَ قُلُوُبُهْم شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْقِلُونَ) (105)
منافقان و كافران را متّحد مى پندارى و حال آنكه دلهايشان پراكنده است و اين بدان سبب است كه ايشان ، گروهى بى خردند.
جـالب ايـنـكـه سـبـب تفرقه و پراكندگى آنها را انديشه ناصحيح و بى خردى معرفى كرده ؛ زيـرا اگـر آنـهـا درسـت مـى انـديـشـيـدنـد، دلهـايـشـان يـكـسـو مـى شـد و باهم متّحد و منسجم مى شدند.(106)
تبعيض ، حق كشى و ستم ، زمينه كينه توزى و بدبينى را در جامعه فراهم مى سازدو به دشمنى و تـفـرقـه مـى انـجـامد و در عوض ، گسترش عدالت ، سبب نزديكتر شدن دلها و اطمينان و خوش بينى مردم نسبت به مسؤ ولان مى شود، زيرا عدالت از يكسو بطور عام و فراگير امور كشور را سامان مى دهد و به تعبير امام على عليه السلام :
( كَفى بِالْعَدْلِ سائِسا) (107)
دادگرى براى سياستگذارى ، كافى است .
و از سـوى ديـگـر بـه خـاطـر جـذبـه اى كه دارد، دلها را به دور خويش گرد مى آورد. همان امام فرمود:
( اَلْعَدْلُ مَاءْلُوفٌ وَالْهَوى عَسُوفٌ) (108)
عدالت ، الفت پذير است و هوا و هوس ، نفرت انگيز.
قـرآن مـجـيـد يـكـى از عـلّتـهـاى اسـاسى گرايش مردم به اسلام را اخلاق زيبا و برخورد خوش پيغمبر دانسته مى فرمايد:
( فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنـَاللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَ لَوْ كـُنـْتَ فـَظـّا غـَليـظـَالْقـَلْبِ لاَنـْفـَضُّوا مـِنْ حـَوْلِكـَ ...) (109)
بـه سـبـب رحـمـت خـدا، بـراى مـردم ، نـرم شـدى و اگـر درشـتـخـو و سنگدل بودى ، از گردت پراكنده مى شدند.
آن حـضـرت عـلاوه بـر الگـودهـى عـمـلى ، در قـالب يـك دستورالعمل كلّى به مسؤ ولان و زمامداران نيز چنين سفارش كرد:
( ... اِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُواالنّاسَ بِاَمْوالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِكُمْ) (110)
شـمـا هـرگـز نمى توانيد با اموالتان ، مردم را زير پوشش بگيريد، پس با اخلاقتان آنها را پوشش دهيد.