زير و روشدن اين تمدن و پيدايش فكر ديگرى براى پيشرفت انسانى نمى بيند ..
اين مرد با همه ء اين فضائل و خصوصياتى كه داراست مردى غربى است كه در اجتماعىغربى با وابستگى هاى تاريخى گذشته و حالش پرورش يافته است و در سايه ء اين تمدن و در اجتماعى كه علم نشان برجسته ء آنست رشد كرده است ..
وى به دليل اين وابستگى ها زندانى همين تمدن است زندانى محيط اين تمدن و تاريخش و تمامعلايق زندگيش ..
و زندانى تأثير پذيرى ها و ته نشست هاى فكرى و اجتماعى اين محيط ..
و بدينجهت وى در بزرگترين جهش هايش هم نمى تواند از چهارچوب اين تمدن پا را فراتر نهد ...
اين حقيقت را كه در عين حال شگفت آور است روشن تر كنيم : دكتر كارل در اجتماعى زندگى مى كند كه دو قرن است نسبت به علوم تجربى ايمانىبى قيد و شرط دارد ..
و عليرغم آنكه اين اجتماع اكنون در قرن حاضر كم كم از سرمستى و غرور علم بدر آمده و علم را برآستانه ء مجهولات فراوان عاجز و پاى شكسته مشاهده كرده است ليك با اينهمه ميراث تخيلات و احساسات آن دو قرن چندان عميق و ريشه دار است كه حتى از روح آنان كه مرزهاى قلمرو علم را نيز شناخته اند به اين زودى ها قابل زدودن نمى باشد .
وى همچنين در اجتماعى بسر ميبرد كه بهترين دريافتش از