قدرت با آنان هماوردى مى كرد .
هر چند هميشه محكوم و مغلوب خدايان مى شد ولى هرگزحالت تسليم و خضوع بخود نمى گرفت درست در همان مواردى كه در زير پنجه هاى قدرت خدايان دست و پا مى زد باز در دل بر انكار و مخالفت خود باقى بود بعدها هنگامى كه تمدن رم يعنى بحقيقت پايه ء اصلى تمدن كنونى اروپا روى كار آمد خدايان بكلى از كار بركنار شدند و انسان به پرستش خود و پيروى از هوسهاى خويش پرداخت .
در اين دوران خدايان در زندگى مادى مردم هيچگونه دخل و تصرفى نداشتند فقط نام آنان بر زبان كاهنان جارى مى شد و آداب و رسومى بصورت تشريفاتى بى خاصيت انجام مى يافت و مردم جشنهاى مذهبى خاصى كه همچون روش عمومى روميان همراه باخوشگذرانى و لاقيدى مطلق بود برگزار مى كردند .
سپس هنگامى كه مسيحيت مسيحيت ساخته و پرداخته ء كليساها بر دولت رم غلبه يافت انسان موجودى گناهكار و ذليل شناخته تصويرها و تابلوهائى كه با الهام از اين طرز فكر درباره ء انسان ترسيم مى شد همچون ديگر وسايل مبادله ء فكر كاملا حالت ذلت و سربزيرى انسان را نشان مى داد .
با اينكه نظريه ء مسيحيت نسبت به انسان همراه با تكريم و تعظيم است خطاى آدم بنابر تصورات كليسا جنس بشر را يكجا به گناه كشانيد تا اينكه نجات بخش پسر انسان مسيح خدا پسر و و ...
ظاهر گشت و با جان خويش كفاره ء اين