كره زمين در مدار مشخصى با سرعت معين به دور خورشيد در گردش است ؛ دانه گندم با شرايط مناسب دردل خاك قرار مى گيرد، شروع به رشد و نمو كرده و هر لحظه حالت تازه اى به خود مى گيرد؛ با گذراندن مراحل خاص ، راهى معين و منظم را مى پيمايد تا بوته و خوشه اى كامل مى شود.
انسان نيز، جزيى از اين جهان است و بخشى ازوجودش در قلمرو اين هدايت قرار دارد؛ اندامهايش با رهبرى اين هدايت رشد نموده و وظايف پيچيده اى را انجام مى دهد، قلب انسان با نظمى بسيار دقيق باز و بسته مى شود و خون را به تمام نقاط بدن مى رساند؛ دستگاه گوارش ، دستگاه تنفسى ، سلسله اعصاب و اندامهاى شنوايى بينايى ، هر يك كارهايى را انجام مى دهند و عهده دار وظيفه اى هستند.
بنابراين ، همه پديده هاى جهان از اين هدايت بهره مندند و كوشش آنها با اين كشش رهيابى مى شود.
قرآن اين كشش و رهسپارى را به خدا نسبت مى دهد و مى فرمايد:
(رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى )(17)
پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بوده ، داده و سپس هدايتش كرده است .
خداوند انسان را در راهى نگذاشته است كه به اجبار آن را طى كند، بلكه انسان را موجودى مختار و آزاد آفريده تا راه تكامل خويش را از بيراهه ها باز شناسد و آزادانه در آن قدم گذارد، انسان آزاد است كه از مسير رشد، هدايت و صراط مستقيم برود يا در مسيركج و بيراهه گام نهد، ولى براى اينكه بتواند راه تكامل خود را بشناسد و در بيراهه ها و گمراهيها گرفتار نيايد، از هدايتى ويژه برخوردار است تا راه را بشناسد و آزادانه در مسير سعادت قدم نهاده و به سوى هدفش گام بردارد. اين هدايت ويژه ، هدايت عقل از درون و هدايت پيامبران از برون است .
گفتيم كه هدايت عمومى بر بخشى از وجود انسان حاكم است و آدمى در اين هدايت عمومى و تكوينى با ديگر پديده هاى جهان مشترك است ؛ اما بخش ديگر وجود انسان در قلمرو هدايت عقل است . اين حركت كه در پرتو رهيابى عقل انجام مى شود، با اختيار و آزادانه صورت مى گيرد. وقتى انسان بر سر دو راهيها قرار مى گيرد، فروغ عقل او را راهنمايى كرده ، راه درست را از نادرست باز مى شناسد و نيك را از بد جدا مى كند.
دروغ ، فساد، خيانت و ظلم را بد و زشت مى داند و راستى ، پاك منشى ، امانت دارى و عدالت را خوب و نيك مى شمارد.
زندگى انسان با همه ابعاد گسترده اى كه دارد، در حيطه كشش و رهبرى اين هدايت قرار دارد. برخى از كوشش هاى انسان با كشش غريزه انجام مى شود. تشنه مى شود و به سوى آب مى رود يا درّنده اى را مى بيند و از آن مى گريزد. اين گونه كارها موافق با ميل است و به طورمستقيم با لذت و رنج جسم او سر و كار دارد. كار لذت آور با نوعى جاذبه ، انسان را به سوى خود مى كشد و كار رنج آور با نوعى دافعه انسان را از خود دور مى كند. يادآورى مى كنيم كه انسان در اين موارد با ديگر حيوانات مشترك است .
اما فعّاليتهاى ديگر انسان كه در حيطه راهنمايى و هدايت عقل قرار دارد، از خود جاذبه يا دافعه طبيعى ندارند. غريزه ، انسان را به سوى آنها نمى كشاند يا از آنها دور نمى كند، بلكه به خاطر مصلحتى كه در انجام يا ترك آن نهفته است ، عقل انسان به انجام يا ترك آن حكم مى كند. اين گونه كارها نه تنها ممكن است كه موافق با ميل نباشد بلكه چه بسا انجام آن با سختيها و رنجهاى فراوان همراه است . اين كارها، فعاليتهاى تدبيرى انسان است كه در پرتو رهبرى عقل و با نيروى اراده انجام مى گيرد. او در اين كارها تدبير عقلانى را بر كشش و لذت غريزه مستولى مى گرداند، بيمار از نوشيدن داروى تلخ رنج مى برد ولى به حكم عقل آن را مى خورد.
انسان در فعاليتهاى تدبيرى خود، همواره يك طرح و نقشه را در مرحله عملى پياده مى كند و هر اندازه كه از ناحيه عقل و اراده كاملتر باشد، فعاليتهاى تدبيرى او بيشتر مى شود تا آنجا كه فعاليتهاى غريزى