پس از شهادت مسلم بن عقيل ، مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر، كه از حـركـت امـام حسين (ع ) به سوى كوفه با خبر بودند، مخفيانه از شهر بيرون آمدند. شب راه مى رفـتـنـد و روز پـنـهـان مـى شـدنـد تـا آنكه در هفتم يا هشتم محرم در كربلا به كاروان امام (ع ) پـيوستند. مسلم در چندين مرحله ، مراتب اخلاص و وفادارى و حمايت بيدريغ خود از امام حسين (ع ) را ابراز كرد:
الف ـ هـنـگـامى كه مزدوران ابن سعد به خيمه هاى حسينى (ع ) هجوم آوردند، به فرمان امام (ع ) آتـش در كـانـالهـاى تـاءمـيـنـى خـيـمـه ها افروخته شد. شمر با مشاهده اين تدبير، به امام (ع ) جسارت كرد.
مسلم عرض كرد :
(اى فـرزند رسول خدا(ص ) اجازه مى دهى او را با تير بزنم ؟ او در تيررس من است و تير من خطا نمى رود) امام (ع ) فرمود : (خوش ندارم آغازگر جنگ باشم .)(587) ب ـ شـب عـاشـورا : امـام حـسـيـن (ع ) از يـارانش خواست كه با استفاده از تاريكى شب ، صحنه را تـرك كـنـنـد. زيـرا دشـمـن تـنها قصد جان او را دارد. در اين هنگام مسلم برخاست و مراتب ايمان و وفادارى خود را اين گونه ابراز كرد :
چـگـونـه ممكن است تو را رها كنيم و در پيشگاه خدا شرمسار نباشيم ؟ به خدا سوگند كه هرگز تو را رها نمى كنم تا نيزه ام را در سينه هاى دشمنان بشكنم و تا قبضه شمشير در دستم هست ، بـر آنـان ضـربـه مـى زنم ! من از تو جدا نمى شوم . اگر سلاحى در دسترس نباشد، با سنگ بر آنان يورش مى برم و از شما دفاع مى كنم تا با شما بميرم !(588) ج ـ روز عاشورا : عمروبن حجاج از محور فرات به سوى خيمه هاى حسينى (ع ) حـمـله را آغـاز كرد. مسلم در حالى كه رجز مى خواند، به دفاع پرداخت . پس از فرونشستن غبار، امام حسين (ع ) به سوى مسلم رفت و به او فرمود :
(مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت كند.) سپس اين آيه را تلاوت فرمود :
مـِنَ الْمـُؤْمـِنـيـنَ رِجـالٌ صـَدَقـوُا مـا عـاهـَدوُا اللّهَ عـَلَيـْهِ فـَمـِنـْهـُمْ مـَنْ قـَضـى نـَحـْبـَهُ وَ مـِنـْهـُمْ مـَنْ يَنْتَظِر)(589) حـبـيـب بـن مـظـاهـر نيز به او گفت : مسلم ! شهادتت برايم دردناك است . خوش به حالت كه به بهشت مى روى مسلم نيز جواب داد : وصيت من اين است كه در ركاب حسين بن على (ع )جان دهى !(590) با شهادت مسلم ، دشمنان بانگ شادى برآوردند كه : (مسلم را كشتيم !)(591) از نـكـات شـايـان دقت ، شهادت فرزند مسلم است كه به اصرار خود و حمايت مادرش توانست با اجازه امام حسين (ع ) به ميدان نبرد بشتابد و پس از كشتن سى تن از دشمنان به شهادت برسد.
دشمن نيز از فرط كينه سر بريده اين فرزند شهيد را به سوى مادر شهيد پرورش پرتاب كرد، مادر آن سر را بوسيد و سپس به شدت گريست .(592) زيارت مسلم بن عوسجه : در زيارت ناحيه مقدّسه ، منسوب به امام حسن عسگرى (ع ) مى خوانيم :
(سـلام بـر مسلم بن عوسجه اسدى ! تو اولين كسى بودى كه جان خود را فدا كردى و نخستين شهيد راه حق شدى و بر پيمان خود وفادار بودى . به خداى كعبه سوگند كه رستگار و پيروز شدى !)(593)
زهـيـر بـن قـيـن بـجـلّى ، مـردى شـجـاع و جـنگاور، از بزرگان قبيله بجيله بود كه در فتوحات اسلامى شركت داشت . او خطيب و شاعرى توانا بود كه در كوفه زندگى مى كرد و ازبزرگان قـبـيله اش محسوب مى شد. او هوادار امويان بود و در جريان بيعت نكردن امام حسين (ع ) با يزيد، مـوضـع بـى طرفى اختيار كرد. اگر چه امام حسين (ع ) را به خوبى مى شناخت و براى خاندان امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) احـتـرام قـائل بـود ولى مـايـل نـبـود دوسـتـى بـا امـويـان را از دسـت بدهد.(594)
در سـال شـصـت هـجـرى ، زهير در راه بازگشت از حج ، هم مسير با كاروان امام حسين (ع ) شد. با ايـنـكـه زهـيـر سـعـى مـى كـرد هـمـزمـان در يـك مـنـزل با امام (ع ) توقف نكند، بناچار در يكى از مـنـازل بـا