آشنایی با قرآن

مرتضی مطهری

جلد 5 -صفحه : 235/ 17
نمايش فراداده

ولى من فكر مى كنم ـ چنانكه برخى عرفا هم گفته اند ـ ريشه اين كلمه اين نيست . اين كلمه از همان ماده ( تخلل ) است . تخلل يعنى آميختگى يكى شدن . اگر خليل از ريشه ( خلت ) به معناى حاجت باشد ما خدا را مى توانيم ( خليل ابراهيم ) بناميم ولى ابراهيم را ديگر نمى توانيم (خليل الله ) بگوييم .

خدا را به اعتبار اينكه نيازمنديهاى ابراهيم عليه السلام را بر مىآورد مى توان گفت خليل ابراهيم است اما ابراهيم چطور ؟

ظاهر اين است كه خلت به معنى آميختگى است .

دو نفر وقتى با همديگر دوست مى شوند ولو ريشه اش مطامع باشد بالاخره با يكديگر اختلاط و امتزاج روحى پيدا مى كنند .

مولوى مى گويد :


  • مى رود از سينه ها در سينه ها از ره پنهان صلاح و كينه ها

  • از ره پنهان صلاح و كينه ها از ره پنهان صلاح و كينه ها

دو نفر وقتى با يكديگر معاشرت كنند ولو مبناى معاشرتشان مطامع و منافع مادى باشد چه بخواهند و چه نخواهند روح آنها با يكديگر مخلوط مى شود . از روح اين روح او متأثر مى شود و از روح او روح اين و خود به خود در اين بين تخلل و اختلاط و امتزاج پيدا مى شود . حال چند روايت ديگر را عرض مى كنم .

در كافى حديثى از اميرالمؤمنين عليه السلام هست كه راجع به شرايط دوستى مى فرمايد :

( من استحكمت لى فيه خصلة من خصال الخير احتملته عليها و اغتفرت فقد ما سواها و لا اغتفر فقد عقل و لا دين )

اگر كسى يك خصلت نيك در او باشد و ساير خصلتها را نداشته باشد براى من قابل تحمل است كه به خاطر همان خصلت نيكش با او دوستى كنم . اما دو چيز است كه آنها ركن دوستى است . اگر آن دو ركن باشد و هيچيك از خصلتهاى ديگر نباشد براى من كافى است . ولى دو خصلت است كه اگر آنها را نداشته باشد قابل تحمل نيست قابل معاشرت نيست .

آن دو خصلتى كه نبودشان قابل تحمل نيست يكى ( عقل ) است و ديگرى ( دين ) .