آشنایی با قرآن

مرتضی مطهری

جلد 7 -صفحه : 182/ 101
نمايش فراداده

ايشان بعد به اصفهان آمد كه اگر در نجف مانده بود خودش مرجع تقليد بود . ايشان گفته بود از اصفهان براى سفر حج عازم مكه شدم (در آن وقت بيشتر با كشتى مى رفتند و از كشورهايى عبور مى كردند) . در يكى از سفارتخانه هاى خارجى دنبال گذرنامه رفته بودم .

يك وقت ديدم مردى با زبان فارسى فصيح صدا زد :

آقا ميرزا صادق ! آقا ميرزا صادق ! بعد مثل يك آدم كاملا آشنا شروع به صحبت كرد . هرچه فكر كردم ديدم او را نمى شناسم .

آخر گفت : من را نمى شناسى ؟

گفتم : نه .

گفت : من در زمان مشروطيت در نجف در فلان حجره بودم و خودش را معرفى كرد . يادم آمد كه او طلبه اى بود از شاگردهاى مرحوم آخوند كه آنچنان زاهد و مقدس و متدين بود و آنچنان درسهايش را هم خوب حاضر مى كرد كه مورد اعتماد همه قرار گرفته بود . معلوم شد كسى بوده كه سى سال ماموريت داشته است . بشر اين قدر قدرت و توانايى دارد كه پرده روى چهره خودش بكشد و چهره واقعى خود را پنهان كند .

( " هم العدو فاحذرهم " ) .

قرآن مى فرمايد از اين طور دشمنان بپرهيز .

كتمان ممدوح و نيكو

مطلب ديگر اين است كه اگرچه درصورتى كه انسان قدرت و توانايى اينكه بتواند اسرار خود را مخفى كند نمى داشت اين نوع عمل خدعه و فريبكارى را كه بالاترين خدعه هاست انجام نمى داد ولى بشر به واسطه همين توانايى كه دارد مى تواند از بزرگترين فضيلتها برخوردار باشد فضيلتى كه نقطه مقابل نفاق است .

هر كتمانى كه نفاق نيست . نفاق يعنى باطن بد و نيت بد را به قصد خدعه و فريب مردم مخفى كردن جو فروختن و گندم نمايى كردن .

عكس قضيه چگونه است ؟

عكس قضيه اين گونه است كه انسانى به كمالاتى از معنويت رسيده باشد كه اگر مردم از آن اطلاع پيدا كنند دست و پايش را مى بوسند خاك پايش را برمى دارند ولى او اين كمالات را مخفى مى كند و مى خواهد اين راز بين خودش و خداى خودش باشد ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا ؟