آشنایی با قرآن

مرتضی مطهری

جلد 7 -صفحه : 182/ 115
نمايش فراداده

اگرچه كلمه " يسبح " وصف[ فعل] موجودات است چه تسبيح به زبان حال و چه تسبيح به زبان قال اما در ضمن معناى آن اين است كه اوست خداى منزه از هر نقص و از هر نيستى و از هر كاستى در ذات و در صفات و افعال .

خود " يسبح " درباره معرفت الله و آنچه كه به خداى متعال مربوط مى شود به ما معيار و مقياس مى دهد :

آن چيزى را مى توان به خدا نسبت داد كه با سبوحيت حق سازگار باشد و هرچه كه با سبوحيت حق ناسازگار است نمى توان به او نسبت داد و آيه نشان مى دهد كه مقدمه اى است براى بحث معاد .

يكى از مسائلى كه خدا در فعل خودش از آن منزه است مساله عبث در خلقت است اينكه خلقت عبث و بيهوده باشد و براى يك خير و يك غرض ذاتى نباشد كه در آيه ( " خلقكم . . . بالحق " ) در مورد آن بحث مى كنيم .

پس ذات حق تعالى منزه است و همه اشيا و ذرات وجود او را تنزيه مى كنند . ذات حق منزه است از هرگونه صفت نقص و از هرگونه كار نقص كه يكى از آنها اين است كه معادى در كار نباشد .

ملك خداوند

( " له الملك " ) كه خودش يا مضمونش زياد در قرآن آمده است و اين از آن كلماتى است كه بايد باور كنيم كه تصورش آنقدر بزرگ است كه در اذهان كوچك امثال ما آنچنان كه بايد و شايد جا نمى گيرد . مكرر گفته ايم كه تفاوت " ملك " و " ملك " اين است كه ملك را در مورد داراييهاى اقتصادى و ثروت به كار مى برند و ملك را در مورد داراييهاى قدرت يعنى هرچه كه در تحت نفوذ و سيطره و قدرت انسان باشد .

هر ملكى را مى شود گفت ملك هم هست ولى هر ملكى ملك نيست . معنى آيه اين است كه خداوند ملك و مالك مطلق هستى است صاحب اصلى هستى است اصلا در مقابل ملكيت و مالكيت او كه همه چيز مال خود اوست و در تحت سلطه خود اوست ديگر هيچ قدرتى معنى و مفهوم ندارد تقسيم ملك و تقسيم ملك با خدا كه اين مقدار مال من و اين مقدار مال تو معنى ندارد .