آشنایی با قرآن

مرتضی مطهری

جلد 7 -صفحه : 182/ 126
نمايش فراداده

مى گويند : مى رود به ناكجاآباد ! نيست آباد !

قرآن خيلى واضح و روشن مى گويد جهان جز به سوى خود او به هيچ جاى ديگر نمى رود :

( " و اليه المصير " ) .

كلمه " صيرورت " در فلسفه هاى امروزى از كلمات خيلى رايج است و در فلسفه اسلامى از زمان ملاصدرا خيلى رايج شده است و در اصطلاحات برخى فلسفه هاى جديد از قبيل فلسفه هگل صيرورت كه امروز به آن " شدن " مى گويند زياد به كار مى رود . آنچه در عالم است نه اين است كه چيزهايى است كه مى گردد بلكه آنچه هست اساسا عين گرديدن است .

مثلا هر انسان يك قطعه گرديدن است حقيقتش شدن است چيزى جز شدن پى درپى نيست يعنى چيزى مى شود و بعد چيز[ ديگرى] مى شود و همين طور .

عارفان در دمى دو عيد كنند عنكبوتان مگس قديد كنند ( " و اليه المصير " ) .

اين گرديدنها به سوى كجاست ؟

قرآن مى گويد به سوى اوست . اين " به سوى او " همه حرفها را حل مى كند . متاسفانه كتابهايى به نام به سوى او نوشته اند كه حقيقتا چيزى كه نيست " به سوى او " است .

علم خداوند به سر و پنهان تر از سر

( " يعلم ما فى السموات و الارض و يعلم ماتسرون و ماتعلنون " ) .

بعد از اينكه مى فرمايد بازگشت همه به سوى اوست انسان را متوجه مى كند كه مراقب باش ! انسان دو جور مى تواند مراقبت كند :

يك مراقبت مراقبتهايى است كه انسانى از انسانهاى ديگر مى كند كه اين هميشه ملازم است با نوعى نفاق كه در سوره منافقون خوانديم . مثلا بلاتشبيه اگر گفتند داريد به گمرك مى رسيد معمولا برخى افراد به خود مىآيند و مى خواهند كارى كنند كه آنچه به مامور گمرك مى نمايانند غير از چيزى باشد كه واقعا هست .