در اين مكتب براى هر فردى بدون استثنا مرگ بايد يك امر آرزويى باشد چرا كه اين فرد و آن فرد ندارد همه روحهاى مردم مرغهاى در قفس است و زندانيهاى در زندان .
اين مكتب براساس دو اصل است :
يكى جاودانگى روح و ديگر اينكه روح انسان قبل از اينكه به اين دنيا بيايد يك موجود ساخته و پرداخته كاملى بوده و در اين دنيا نقص پيدا كرده و بازگشت او بازگشت به كمال اول است .
مكتب ديگرى كه درست نقطه مقابل اين مكتب است و مكتبى مادى است مى گويد حيات و زندگى در همين دنيا شروع مى شود و به همين دنيا هم پايان مى پذيرد مرگ نيستى است و حيات هستى . هستى بر نيستى و بود بر نبود در هر شكلى ترجيح دارد زندگى به هر شكلى بر مرگ به هر شكلى ترجيح دارد .
اصلا " بود " نمى تواند از " نبود " كمتر باشد و نيستى نمى تواند بر هستى ترجيح داشته باشد . مرگ در مكتب مانى ارزش صددرصد مثبت داشت و در اين مكتب ارزش صددرصد منفى دارد . پهلوان را زنده خوش است پهلوان بايد زنده بماند . اصل اول زنده ماندن است هر چيز ديگر در درجه بعد است .
مى گويند پادشاهى كه مانى را كشت به او گفت من تو را به حكم فلسفه خودت الان بايد اعدام كنم و هيچ خدمتى به تو بالاتر از اين نيست كه تو را از اين زندان بدن آزاد كنم .