و آن اين است كه مى فرمايد:
خدا اين نظام مرگ و زندگى را )درواقع يعنى نظام طبيعت را( از آن جهت آفريد كه شما را در آزمون نيكوترين عمل قرار بدهد :
" ( ليبلوكم ايكم احسن عملا )".
نفرمود : " ليبلوكم ايكم اكثر عملا "
چون دو گونه مى توانست بيان بفرمايد :
يكى اينكه شما را آزمايش كند كه چه كسى بيشتر عمل مى كند ديگر اينكه شما را آزمايش كند كه چه كسى بهتر و نيكوتر و صوابتر عمل مى كند .
اگر تعبير اين بود كه چه كسى بيشتر عمل مى كند تكيه روى كميت بود ولى وقتى كه فرموده :
" ( ليبلوكم ايكم احسن عملا )"
تكيه روى كيفيت است . از ما عمل مى خواهند ولى در عمل ما مى توانيم زياد عمل كنيم اما مى توانيم بهتر عمل كنيم يعنى چگونگى عمل ما بهتر باشد .
در هر چيزى اين موضوع مطرح است . اين مثال عادى را ذكر كنم همين سخن گفتن .
آيا زياد حرف زدن هنر است يا نيكو حرف زدن ؟
ممكن است يك انسان ده ساعت پشت سر هم حرف بزند و يك نفر دو دقيقه حرف بزند ولى او در ده ساعت حرف زدن هيچ محتوايى نداشته باشد و اين دو دقيقه حرف زدنش همه محتوا باشد .
اين دو دقيقه حرف مى زند كه بعد ده ساعت مى شود شرح داد او ده ساعت حرف مى زند كه دو دقيقه نمى شود از آن خلاصه گرفت .
اين فرق ميان كميت و كيفيت است . خدا انسان را مورد آزمون بهترين عمل قرار داده است نه آزمون زيادترين عمل .
مى دانيد كه زهادى كه در قديم وجود داشتند تكيه شان بيشتر روى بيشترين عمل بود . با همديگر مسابقه مى گذاشتند او مى گفت مثلا من شبانه روزى چند هزار ركعت نماز مى خوانم . ممكن است كسى دو ركعت نماز بخواند كه ارزشش بيشتر باشد از صدها هزار ركعتى كه شخص ديگر مى خواند .