وقتى را از دست نمىداد كه درطاعت خداوند نباشد.
با هركس كه ديدار مىكرد، در سلام گفتن سبقت مىجست.
هركسبراى كارى در كنار او بود صبر مىكرد تا وى جدا شود.
به هريك ازيارانش كه برمىخورد دستش را براى مصافحه دراز مىكرد.
و آنگاه دستاو را مىگرفت وانگشتانش را در انگشتان او فرو مىبرد و آنگاه دستديگرش را بر روى دست او مىنهاد.
اگر به نماز ايستاده بود.
و كسى براى كارى نزد وى مىآمد، نمازش رازودتر تمام مىكرد و آنگاه رو به شخص كرده مىگفت: آيا كارى دارى؟وچون حاجت او را روا مىكرد، دوباره به نماز مىايستاد.
بيشتر به حالت تواضع مىنشست.
يعنى زانوانش را با دو دست بغلمىكرد و تا آخر مجلس مىنشست.
هيچگاه ديده نشد درميان يارانش،پاهايش را دراز كند.
بيشتر رو به قبله مىنشست.
هركس را كه بر وىوارد مىشد گرامى مىداشت و گاهى اوقات براى افرادى كه از بستگان اوهم نبودند، جامهاش را براى نشستن مىگستراند.
گليم را زير پاى كسىمىانداخت كه بر وى وارد شده بود، و اگر آن فرد نمىپذيرفت آنقدراصرار مىكرد تا بپذيرد.
هركس به سخن پيامبر گوش مىسپرد گمان مىبرد كه وى درنظر پيامبرگرامىترين مردمان است.
تا آنجا كه هركس در محضر او مىنشست ازچهره ونگاه مبارك پيامبر برخوردار مىشد.
براى احترام و گرامىداشت يارانش، آنان را به كنيه فرا مىخواند،واگر كسى كنيه نداشت، آنحضرت خود كنيهاى براى او تعيين مىكرد.
در مورد زنان نيز اگر فرزندى داشتند آنها را به نام فرزندانشانمىخواند وگرنه كنيه جديدى براى آنها برمىگزيد.
حتى كودكان را نيز باكنيه صدا مىزد.
از ديگران به خشم دورتر و به خشنودى نزديكتر و نسبت به مردم ازديگران دلسوزتر و سودمندتر بود.
هرگاه در مجلسى حاضر مىشد مىفرمود: "خداوندا پاك و منزهىوستايش تو راست.
گواهى دهم كه معبودى جز تو نيست.
از تو آمرزشخواهم وبه سوى تو بازگشت مىكنم".
وقتى درميان يارانش حضور مىيافت، به درستى معلوم نبود كه كداميك از آنان حضرت محمد صلى الله عليه وآله است.
زيرا خود را درميان آنان جاىمىداد )جاى ويژهاى براى خود تعيين نمىكرد(.
امّا بعداً چون تعدادملاقات كنندگان حضرت رو به افزايش رفت و واردان در پيش رويشمىپرسيدند كه كداميك از شما محمد هستيد؟ براى آنحضرت سكّويىگلين درست كردند.
با اين وجود آنحضرت بازهم مىفرمود: من بندهاىبيش نيستم.
پيامبر اسلام خداترستر از همه بود.
نسبت به خدا از همگان پرواىبيشترى داشت.
در شناخت خدا از همه داناتر و در طاعت خداوند از همهنيرومندتر ودر عبادت خدا شكيباتر و محبتش به خدا از ديگران بيشتروزهدش از همه زيادتر بود.
آنقدر به نماز مىايستاد كه كف پاهايش ازكثرت نماز شكافته مىشد.
وقتى به نماز مىايستاد اشكهايش روانمىشد.
از صداى گريه ونالهاش، زمينى كه روى آن نماز مىخواندمىلرزيد.
گاه آنقدر روزه مىگرفت كه گفته مىشد: ديگر افطار نمىكندوگاه نيز روزه نمىگرفت تا جايى كه