يكديگر] گفتند: در حقيقت شما ستمكاريد.
بـا تـوجـه بـه فطرت حق جو، حق طلب و حق شناس انسان ها است كه قرآن عموم مسلمانان را به شنيدن سخنان مختلف و تدبّر در آنها و انتخاب احسن دعوت مى كند:
(... فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اءَحْسَنَهُ...)
(زمر: 17ـ18)
به بندگانى كه سخنان را مى شنوند و از بهترين آن پيروى مى كنند، بشارت ده .
پـيـامـبـر و اهـل بـيـت : نـيـز در مـواجـهـه بـا حـركـت هـاى ارتـجـاعـى ، بـا اسـتـدلال و مـنـطـق سعى در بالا بردن بينش عمومى داشتند و هرگاه فرصتى يافتند در اين جهت اقـدام كـردنـد و اقـدام آنـان نـيـز مـؤ ثـر بـود و لذا عـكـس العـمـل تـند و سركوبگرانه رهبران ارتجاع را در پى داشت . بعد از آن كه مرتجعان خلافت را بـه دسـت گـرفتند و اقدامات ناصوابى از آنان سر زد، فاطمه زهرا3
به مسجد آمد و خطبه اى مـفصل خواند و در آن مرتجعان را به محاكمه كشيد. در آن خطبه بعد از شكر و حمد خدا و يادآورى نعمت هاى او از جمله نعمت رسالت ، به واقعه سقيفه اشاره كرد و فرمود:
بـه كـجـا مـى رويـد؟ در حـالى كه كتاب خداوند پيش روى شماست ، مسائلش روشن ، دستوراتش درخشان ، نشانه هاى آن روشن و منوّر، محرمات و نواهى اش آشكار و فرامينش واضح است . شما آن را پـشـت سر انداخته ايد. آيا تصميم داريد از آن دست برداشته چشم پوشى كنيد؟ يا مى خواهيد بر خلاف آن حكم نماييد؟ بـعـد بـه غـصـب حق و ارث خود اشاره كرد و استدلال مرتجعان در آن مورد را با استناد به قرآن بـاطـل ساخت و آن گاه قوم را بر ميدان دادن به ابوبكر در خلافت با توجه به عدم شايستگى اش و دور كـردن امـام از آن بـا تـوجـه بـه صـلاحيت منحصر به فردش ، مذمت كرد و آنان را به عذاب قهر خدا براى اين اقدامات نابجا بشارت داد.
خطبه حضرت بسيار دقيق ، منطقى و كامل بود و خليفه از در عوام فريبى درآمد و با احترام ، به سـخـنـان حـضـرت جـواب گـفـت و بـر عـظـمـت شـخـصـيـت پـيـامـبـر و اهـل بـيت و امام على و حضرت زهرا اعتراف كرد و در آخر با استناد به سخنى جعلى و منسوب به پـيـامـبـر، عـمـل خود را توجيه كرد. حضرت با استدلال محكم و استناد به كتاب خدا، جعلى بودن روايت منسوب را اثبات كرد و آن را ساخته هوا و هوس غاصبان خواند. خليفه كه تا اينجا مغلوب شـده بـود و سـخـنـى و اسـتدلالى نداشت ، دوباره با تاءكيد بر حرمت حضرت زهرا، در توجيه حكومت خود و كنار زدن امام ، به انتخاب مردم استناد كرد و حضرت نيز مردم را به شدت توبيخ كـرد و در آخـر مـتـوجـه قـبـر پـدرش شـد و بـه مـحـضـر ايشان شكايت برد. مجموعه اين خطبه و احـتـجـاجات و انذارها، شور عظيمى ايجاد كرد و از هرطرف همهمه برخاست و مردم گريان را به سـوى جـبـران خطا سوق مى داد و مى رفت تا كار مرتجعان را يكسره كند كه خليفه احساس خطر كـرد و از روش مـسـالمـت آمـيـز دسـت كـشيد و بر منبر رفت و به حضرت زهرا3 و امام على (ع )به شدت توهين كرد و مسلمانان و به خصوص انصار را به سختى تهديد كرد.(57)
افـشـاى مـستند و مستدل حركت هاى مرتجعانه نيز اقدامى در همين راستا است تا مردم به ماهيت آنان پى ببرند و گول عوام فريبى هاى آنان را نخورند.
در قـبـال فـرد مـحـورى كه مبناى حاكميت جهل و شرك است ، بايدآرمان گرايى را جايگزين كرد. بـايـد از اتـكـاى جـامعه به افراد ـ حتى رهبران ـ كاست و آنان را معتقد و متكى به خدا و آرمان ها بـار آورد، چـرا كـه آرمـان هـا جـاويـد و هميشگى اند. در همان جنگ احد، دشمن خواست با كشتن محور جـامـعـه اسـلامـى ، آن را مـنـهـدم كند و لذا شايعه كشته شدن پيامبر را پخش كردند ولى تربيت رسول خدا كار خود را كرد و فردى آرمان گرا، سست ايمانان فرد محور را خطاب كرد و گفت :
اى قوم ، اگر محمد كشته شده ، ولى خداى محمد كشته نشده است . برهمان دين و ايده اى كه محمد جـنـگـيـد، بـجـنـگيد. خدايا من از آنچه اينان مى گويند به سوى تو عذر مى خواهم و از اين روش تبرى مى جويم .(58)
خـداونـد نـيـز مـسـلمـانـان را بـراى فـرد مـحـورى تـوبـيـخ كـرد و رسـول خـدا راحـلقـه اى از زنجيره رسالت ها برشمرد كه جامعه نبايد بدان متكى باشد بلكه بـايـد بـه آرمـان و تـعـاليـم رسـول