و يافتن واسطه اى براى گرفتن امان از آنها بودند.(53)
3 ـ ضعف دشمن شناسى
نـهـضـت هـاى حـق طلب در محيط كفر و جاهليت ظهور مى كنند و بعد ازدوران سخت مبارزه ، به اولين مرحله پيروزى مى رسند و در شهر، منطقه يا كشورى حاكم مى گردند. به طور طبيعى اين حكومت انـقـلابـى و تـوحـيـدى نوپا مورد قهر و خشم حكومت هاى جبار طاغوتى است و كافران و مشركان حاكم در مناطق مجاور، از اين حكومت انقلابىِ صاحب فكر و ايده در وحشت هستند و آرزوى نابودى آن را در دل دارنـد و بـراى نـابـودى آن نـقشه مى كشند.(54) آنها براى اجراى نقشه هاى خـود دنـبـال عـامل اجرايى هستند و بهترين عامل اجرايى همان نفوذى هايى هستند كه براى استحاله انقلاب و نهضت ، با تغيير چهره و ژست انقلابى گرفتن ، در صف معتقدان به نهضت جا بازكرده انـد و بـلكـه داغ تـر از انـقلابى هاى اصيل مى نمايند.
اينان كم كم عموم را به قدرت و شوكت كـافـران تـوجـه داده و مرعوب عظمت و قدرت ظاهرى آنان مى كنند و بذر محبت بدانان را در قلب عـمـوم مـى كـارنـد. عـامـه طـرفداران نهضت نيز به جهت ضعف در بصيرت و دشمن شناسى ، به كـافـران و اهـل كـتـاب و مـشـركـان تـمـايـل پـيـدا مـى كـنـنـد و كـم كـم ايـن تـمـايـل و مـحـبـت ، آنـان را بـه اطـاعـت و پـذيـرش ولايـت كـافـران سـوق مـى دهـد و عامل آنها مى گردند.(55)
ايـنـهـا زمـيـنـه هـايـى اسـت كـه سـبـب اوج گـرفـتن و پيشرفت حركت هاى ارتجاعى مى گردند و عوامل ارتجاع با بهره گيرى از آنها، براى رسيدن به اهداف شوم خود حركت مى كنند.
راه كارهاى مبارزه با حركت هاى ارتجاعى
بـا تـوجـه به اين كه ظهور حركت هاى ارتجاعى بعد از هر نهضت حق طلب ، قطعى است ، مقابله با آنها از ضرورت ويژه اى برخوردار است . تاءمل و انديشه در زمينه هاى پيشرفت ارتجاع مى تواند ما را به راه كارهاى مقابله با آن رهنمون شود. مهمترين اين راه كارها عبارتند از:
1 ـ تعميق بينش و باور عمومى
جـاهـليـت و طـاغـوت بـر پـايـه جـهـل و نـاآگـاهـى مـردم بـنـيـان مـى گـردد. بـه عـنـوان مثال نمرود چنان مردم را در جهل نگه داشته بود كه وقتى حضرت ابراهيم (ع )پروردگار خود را با وصف (يُحْيى و يُميتُ) (زنده مى كند و مى ميراند) معرفى كرد، نمرود كه ادعاى خدايى داشت ، دستور داد زندانى محكوم به اعدامى را آزاد كنند و بى گناه ديگرى را بكشند و بدين صورت خـود را (زنـده كننده و ميراننده ) معرفى كرد و هيچ كس ـ جز حضرت ابراهيم (ع ) متوجه تفاوت ايـن دو گـونـه زنـده كـردن و مـيـرانـدن نـشـد بـه هـمـيـن جـهـت حـضـرت ابـراهـيـم از استدلال اول خود دست برداشت و فرمود:
خداى من خورشيد را از مشرق مى آورد، اگر تو خدايى آن را از مغرب بياور.(56)
روش پـيـامـبـران بـراى مـبـارزه بـا ظـلم و جـهـل ، بـيـدار كـردن فـطـرت هـا وشـكـوفـا سـاخـتـن عـقـل ها است و تداوم نهضت انبيا نيز در همين بيدارى عمومى است . از اين رو بايد به تعميق بينش هـا هـمـت گـمـاشـت . اگـر تـوده مـردم رشـد فـكـرى پـيـدا كـنـنـد و اهـل تـجـزيـه و تـحـليـل بـاشـنـد، هـيـچـگـاه دشـمـنـان نـخـواهـنـد تـوانـسـت بـاطـل را زيـر لواى حـق بـه خـورد آنان بدهند. بايد به فطرت حق طلب و حق شناس توده مردم بـاور داشـت و بـا تـكـيـه بـر ايـن فـطـرت ، بـا مـنـطـق و اسـتـدلال بـه جـنـگ ارتـجـاع رفـت و عـمـوم مـردم را بـه سـلاح مـنـطـق و اسـتـدلال و تـعـقـل و تـدبر مسلح كرد. پيامبران در جامعه هاى جاهلى و در اوج تحميق عامه ، عليه فرهنگ حاكم جاهلى قيام كردند و توانستند عقل هاى مدفون آنان را استخراج و فطرت هاى خفته را بـيـدار كـنـنـد و پـايه هاى حكومت جهل و شرك را در هم ريزند. ابراهيم (ع )براى شوراندن مردم عـليـه بـت پـرسـتـى و مـتـنـبـه ساختن آنان به غلط بودن آن ايده ، بت ها را شكست و تبر را بر گردن بت بزرگ نهاد و در محكمه عمومى اعلام كرد:
(...بـَلْ فـَعـَلَهُ كـَبـِيرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونََ فَرَجَعُواإِلَى اءَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ اءَنتُمُ الظَّالِمُونَ )(انبياء: 63 ـ 64)
بـلكـه آن را ايـن بـت بـزرگترشان كرده است . اگر سخن مى گويند از آنها بپرسيد. پس به خود آمده و [به