از جـنـبـه اول ، پـيامبران موظف به ابلاغ وحى و دعوت مستمر هستند، خواه مخاطبان ، دعوت آنان را اجـابت كنند يا نكنند؛ خوشايند آنان باشد يا نباشد، خوف و خطر عظيم داشته باشد ـ كه قطعاً دارد ـ يـا نـداشـتـه بـاشـد. آنـان موظف به ابلاغ وحى و دعوت به پذيرش توحيد و نفى شرك هستند و اگر مخاطبان نپذيرفتند، بر آنان حرجى نيست و وظيفه خود را انجام داده اند:(وَ ما عَلَيْنا اِلا الْبَلاغُ الْمُبينُ)(يس : آيه 17)(اگر نپذيرند) جز ابلاغ روشن پيام خداوند، وظيفه ديگرى نداريم .وظـيـفـه ابـلاغ وحـى هيچ قيد و شرطى ندارد و در هر شرايطى هر چندبحرانى و خطرناك ، بر پـيـامـبـر لازم اسـت و بـايـد تـا آن گـاه كه خدا امر كرده ، آنان را دعوت كند و بر دعوت خويش اصـرار ورزد.نـوح (ع )در مـقـابـل مـشركان كه او را تهديد كرده و از دعوت به توحيد نهى مى كردند، اين گونه اعلام مى كند:اى قـوم مـن ، اگر ماندن من [در ميان شما] و اندرز دادن من به آيات خدا، بر شما گران آمده است ، [بـدانـيـد كـه من ] بر خدا توكّل كرده ام . پس در كارتان با شريكان خود همداستان شويد، تا كارتان بر شما ملتبس ننمايد سپس درباره من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد.(17)و هود(ع )مى فرمايد:مـن خـدا را گـواه مـى گـيرم و شاهد باشيد كه من از آنچه جز او شريك وى مى گيريد، بيزارم ! پس همه شما در كار من نيرنگ كنيد و مرا مهلت مدهيد!(18)البته پيامبران موظف به دعوت همه مردم بودند، ولى چون حاكمان وقدرتمندان تاءثير فراوان بـر عـامه مردم دارند و عامه معمولاً پيروان آنان هستند؛ پيامبران دعوت خويش را متوجه حاكمان مى كـردنـد تا با اصلاح آنها بتوانند زمينه هاى اصلاح عمومى را راحت تر فراهم كنند. ابراهيم (ع )بـه سـراغ نـمرود مى رود و بت ها ـ بارزترين مظاهر شرك در جامعه ـ را مى شكند تا به طور طـبيعى صداى دعوتش در گستره وسيع ترى منعكس گردد و موسى و هارون 8 موظف مى شوند در اوليـن قـدم بـه سـراغ فرعون بروند(19) و از همين جهت