مردم ما به اين قانون اساسى كه داراى چنين پشتوانه محكم اسلامى است رأى دادند. بر اين اساس، مردمى كه براى احياى اسلام انقلاب كرده اند و در قانون اساسى خود نيز خواهان حفظ جايگاه و منزلت مقرّرات و احكام اسلامى شده اند، محال است كه زير بار ارزشهاى غير اسلامى بروند; و از ديدگاه اين مردم كه همان ديدگاه اسلام است، آزادى در چارچوب احكام و ارزشهاى اسلامى مورد پذيرش است.
پس از طرح آن بحث، بسيارى از ارباب مطبوعات به مخالفت با ما پرداختند و مقالات فراوانى عليه ما منتشر كردند و ما را متّهم كردند به ضديّت با آزادى و دموكراسى و طرفدارى از استبداد و حكومت خودكامه، حتّى گفتند كه فلانى مى خواهد ايران را به دوران ارتجاع و ما قبل از مشروطيت برگرداند !
سرانجام نويسندگان مسلمان و منصف به آنچه ما گفتيم اعتراف كردند و گفتند:
آزادى مورد قبول جامعه ما كه مى شود از آن دفاع كرد، آزادى مشروع و در چارچوب قوانين و احكام اسلامى است; مسؤولان نظام نيز بارها به اين مطلب تصريح كرده اند و مى كنند.
در مباحث قبل نيز گفتيم كه حكومت و قوه مجريه بايد برخوردار از قدرت فيزيكى و قوه قهريه باشد تا با استفاده از آن بتواند متخلّفان را سر جاى خود بنشاند و مجرمان را مجازات كند و بايد براى اين مقصود به قوه قهريه توسّل جست.
اگر چنين قوه اى در اختيار دولت اسلامى نباشد، در سطح جامعه مقرّرات و قوانين اسلامى ضمانت اجرايى نخواهد داشت. اين چيزى است كه بجز آنارشيست ها و كسانى كه اصلاً وجود حكومت را لازم نمى دانند، همه نظامهاى دنيا پذيرفته اند و همگى قوه قهريه را براى دولت لازم مى دانند.
پس دولت اسلامى، براى حفظ امنيّت و نظام جامعه و نيز براى اجراى احكام و حدود الهى و قوانين جزايى اسلام، بايد از قوه قهريه استفاده كند. همچنين اگر عده اى عليه نظام اسلامى قيام كردند و دست به آشوب و اغتشاش زدند، دولت موظّف است كه با توسّل به قوه قهريه آشوبگران را سر جاى خود بنشاند.
گفتيم كسانى كه آزادى را مطلق و بدون حد و مرز و به عنوان يك ارزش استثناناپذير مطرح مى كنند، و در مقابل، خشونت را به عنوان يك ضدّ ارزش مطلق قلمداد مى كنند و مى گويند:
حتّى در مقابل كسانى كه عليه نظام قيام مى كنند و دست به خشونت مى زنند، نبايد خشونت نشان داد و بايد با مهربانى، رأفت و رحمت الهى و اسلامى با آنها برخورد كرد; بى شك نگرش آنان نادرست است و اگر در مقابل مجرمان و متخلّفان برخورد جدّى و قاطعى صورت نگيرد و در موارد لزوم، از قوه قهريه و زور و خشونت استفاده نشود، زمينه براى تكرار آشوب ها و جنايات فراهم مى آيد.
حتّى ممكن است كسانى از چنين موضعى تفسير غلط داشته باشند و وقتى گفته مى شود كه در مقابل آشوبگران و كسانى كه مساجد را به آتش كشيدند و چادر از سر خانمها برداشتند و اموال مردم را آتش زدند و رعب و وحشت ايجاد كردند، بايد با لبخند و عطوفت و مهربانى برخورد كنيم، اين را چراغ سبزى براى آشوبگران تلقّى مى كنند كه شما مجدداً مى توانيد دست به آشوب و اغتشاش بزنيد! اين تلقّى و برداشت، ناصحيح و مطابق با اسلام نيست.
اسلام دستور مى دهد كه درباره محارب و مفسد فى الارض مجازات سختى اعمال گردد.
به طور كلى تخلّف از مقرّرات دولتى و توسّل به خشونت گاهى جنبه فردى دارد و گاهى جنبه عمومى و اجتماعى. جنبه عمومى و اجتماعى آن در صورتى است كه يك گروه متشكّل و سازمان يافته اى دست به قيام مسلّحانه عليه حكومت بزنند.
در فقه از اين گروه به «بُغاة» و «اهل بَغْى» تعبير شده است. يكى از اقسام جهاد اسلامى كه در اسلام مطرح شده، جهاد با اين دسته; يعنى، جنگ با اهل بغى است. اگر كسانى در گروههاى سازمان يافته، عليه حكومت اسلامى، قيام مسلّحانه كردند، بايد با آنها جنگيد، تا تسليم حكومت اسلامى شوند و نبايد با آنان سازش كرد.
يك وقت توسّل به خشونت عليه حكومت و قيام عليه مقرّرات حكومت، سازمان يافته و گروهى نيست، بلكه در قالب حركت هاى فردى است و يك نفر و يا دو نفر با استفاده از اسلحه گرم و يا سرد امنيّت جامعه را مختل مى كنند و به اموال و ناموس مردم تجاوز مى كنند و به ايجاد رعب و وحشت مى پردازند.