نـيست . چه بسا ميان دو كشور جنگ صورت گرفته باشد، ولى روابط از طريق سفيران و كـارداران و... بـرقـرار بـاشـد. مـانـنـد چـند سال اوّل جنگ ايران و عراق كه سفارت خانه هاى دو كشور در پايتخت ها داير بود.
هراكليتوس (37) (535 ـ 475 ق .م فيلسوف اشراف زاده يونانى ) هـراكـليـتـوس جـهـان را عـالم اضداد مى داند و عقيده دارد درگيرى و كشاكش بين اين اضداد، موجب تغيير و تحول در عالم هستى مى شود. بنابر اين جنگ يكى از مظاهر قانون حاكم بر جهان است . وى مى گويد:
جـنـگ سـرچـشمه زاينده و فرمانرواى وجود است و قانونى همگانى است و بنابر اين بيدادگرى نيست ؛ ضرورتى است كه هستى بى آن پايدار نمى ماند..(38)
وى حتّى جنگ را عامل شكل گيرى عالم و عين عدالت مى داند و مى گويد:
(تـعـارضـات در عـالم خلقت ، موجب تحوّل و سبب بروز وضع جديد مى شوند، به اين جهت ، جنگ عامل شكل گيرى عالم و عين عدل است . پس جنگ ، پدر همه چيز است ..(39)
امپدوكلس (40) (440 ـ 495 ق .م ـ از فلاسفه يونان باستان ) وى نيز مانند هراكليتوس ، جنگ و ستيز را جزو ذات خلقت مى داند و به آن ايمان دارد و مى گويد: (مـن ، به ستيز وحشيانه ايمان آوردم .)(41) اما اين جنگ و درگيرى را در قالب (مهر) و (كين ) مورد تاءئيد قرار مى دهد كه البته هميشگى نيست ؛ گاهى (مهر) يا (صلح ) مسلط مى شود و گاه (كين ) و (جنگ ).
نيچه نيز جنگ را عصاره تمدن و مدنيّت مى شمارد و مى گويد:
جـنـگ و شهامت ، خالق پديده هاى عظيم ترى از عشق به هم نوع هستند. جنگ ، آزمون نيكويى است ؛ يعنى تنها كنكور بى طرف و عادلانه و در حقيقت شايد يگانه رقابت پندار..(43)
در نظر نيچه ، فرد قوى تر در جنگ غلبه مى كند و ضعيف تر محو مى شود و جامعه بشرى با جـنـگ حـجـامـت مـى گـردد،(44) و بـدين ترتيب در اين رقابت عادلانه ، راه براى ظهور (ابـرمـرد) گـشوده مى شود! كه بزرگ ترين خدمت به همنوع است از نظر اين فيلسوف آلمانى هر جنگى مشروع و مجاز است ، زيرا موجب تحرك جامعه مى شود.
نـيـچه معتقد است كه جنگ ، ريشه در غريزه انسان دارد؛ انسان هنگامى دست به جنگ مى زند كه مى خواهد از قيد و بندى كه عقل براى او فراهم آورده رها شود..(45)
ايـن نـظـريـه و آراى قـبـل آن ، طرفدار مطلق جنگ هستند كه از نظر بسيارى افراد چون (ولتر)، (كانت ) و...
مطرود است .
ولتـر، جـنـگ را بـزرگ تـريـن جـنـايت مى داند و هيچ سودى در آن نمى بيند و معتقد است كه جنگ افروزان بايد مجازات شوند، ولى به اين دليل كه مهاجمان و تجاوزگران براى جنگ افروزى خـود، دلايـل ظـاهـرفـريـبـى مـى تـراشـنـد، ايـن جـنـايـت بـزرگ ، بـدون مـجـازات بـاقـى مـى ماند..(47)
كانت پا را فراتر از ولتر گذاشته مى گويد:
(جـنـگ سـرچـشـمه همه شرّهاست ، ليكن هيچ درمان كامل و فورى نمى توان براى آن يافت ؛ زيرا جـنـگ ريـشـه در خـودپـرسـتـى طـبـيـعـى انـسـان دارد؛ پـس ، نـاچـار بـايـد قـواعـدى بـراى كنترل و مهار آن وضع كرد.).(49)
ولى كـانـت ، چـون مـنتسكيو،(50) (1689 ـ 1755 م . حقوقدان فرانسوى ) دفاع را حق طبيعى انسان ها دانسته مى