اویس قرنی

محمدرضا یکتایی

نسخه متنی -صفحه : 99/ 48
نمايش فراداده

نباشد اويس ، كه بيمار طعام خورد و اويس نخورد، بيمار بخسبد و اويس نخسبد (242) آدمى با عشق و محبت زندگى مى كند. هر لحظه كه از عشق خالى باشد، روح و جانش پوك و زندگى اش پوچ خواهد شد و به قول حافظ :


  • اى دل مباش يكدم خالى از عشق و مستى و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى

  • و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى

اگر لحظه لحظه انسان سرشار از عشق شود، از دغدغه هست و نيست رهايى مى يابد، و هرگز بازنشست نشده و همواره به كار او مشغول مى شود و به قول حافظ :


  • گر جان به تن ببينى مشغول كار او شو هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى

  • هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى

و انسان به او نمى رسد، مگر آن كه از زندان نفس خويش آزاد گردد. و تا زمانى كه قبله اش خودپرستى است و گرفتار شيطان درون ، طعم روى آوردن به قبله دوست را نخواهد چشيد. از اين رو بايد حصار خودپرستى را بشكند و جان خويش را نثار دوست كند، تا شيرينى خداپرستى را دريابد و به قول حافظ :


  • با ضعف و ناتوانى همچون نسيم خوش باش بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى

  • بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى

در راه دوست ، ضعف و ناتوانى و درد و بيمارى مطرح نيست ، رضاى دوست از همه چيز مهمتر است . سلامتى جسمانى براى آدمى چه لذتى دارد، آن گاه كه خداوند از او ناخشنود است ، كه بدون مغز، به چه كار آيد پوست ؟!

و در اين راه درد، دردآور و رنج ، رنج آور نيست و به قول حافظ :


  • خار ار چه جان بكاهد، گل عذر آن بخواهد سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243)

  • سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243) سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243)

اويس قرنى عاشق اوست ، نگران جسم و سلامت جسمانى نيست ، او به رضاى دوست مى انديشد، و به عشق او مى كوشد، و حتى اگر لاتزم شود، لباس زبر و خشن بيمارى را نيز مى پوشد. و اين است كه اويس عاشق ، خواب و خوراك ندارد و مردم او را بيمار مى پندارند!

چراغ بيست و پنجم : جهد و كوشش

اويس مى گويد : كن فى امر الله كانك الناس كلهم ؛ (244) در امر خداوند آن گونه باش كه انگار همه مردم هستى .

اويس براى امرالهى ارزشى چشمگير قائل است ، تا آن جا كه مى گويد : انسان بايد حصار فرديت را شكسته و شخصيت خود را معادل شخصيت همه مردم بداند، كه در اين صورت به اندازه آنان جهد و كوشش خواهد نمود، و منتظر اقدامات آنان نخواهد ماند، بلكه در امور، پيشگام و پيشقدم گشته ، و به عنوان يك فرد مجاهد، الگو و اسوه ديگران خواهد شد. شايد اين كلام اويس بى شباهت با كلام حق نباشد كه درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد :

ان ابراهيم كان امه قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين ؛ (245) همانا ابراهيم امتى بود مطيع و فرمانبردار خداوند، و هرگز از مشركان نبود.

پس ، ابراهيم عليه السلام به تنهايى بك امت بود، اگر چه ديگران ، در كفر و گمراهى ، زندگانى را به تباهى كشانده بودند، اما او شخصيتى داشت همطراز يك امت . شخصيت ابراهيم امت ساز بود.

اويس قرنى نيز با اين سخن خود چنين توصيه مى كند : آن گاه كه امر خدا را در نظر مى گيرى ، خود را فردى تنها مدان ، بلكه خويش را معادل همه فرض ‍ نما، در اين صورت بار مسووليت يك جامعه را به دوش مى كشى ، و دستورات الهى را آن چنان عمل مى كنى كه گويى تنها تو مكلف هستى ، و همتى خواهى داشت به اندازه همت همه مردم ، و قلب خويش را به وسعت قلبهاى انسانها گسترش خواهى داد. اين روش ، آدمى را از تنبلى و سستى ، به سعى و تلاش در راه خدا مى كشاند، و او را پيرو ابراهيم خليل عليه السلام مى نمايد، و تا آن جا پيش مى برد كه به امتى تبديل گردد.