به نماز خواندن و صدقه دادن و به راستگويى و پارسايى و پاكدامنى ، و وفاى به عهد و پيمان و امانت دارى امر مى كند.
قيصر كه همين مقدار سوال و جواب را درباره تحقيق و بررسى و شخصيت رسول اكرم كافى دانست رو به ابو سفيان كرد و گفت : اصل و نسب وى را از تو پرسيدم و گفتى كه او در ميان شما مردى است با اصل و نسب و شريف و بزرگوار و پيامبران خدا كه بايد در ميان قبيله خود اصيل و شريف باشند، و از تو پرسيدم كه آيا پيش از وى كسى در ميان شما چنين ادعايى كردم و دم از نبوت زدم و گفتى كه تاكنون ميان شما چنين كسى و داراى چنين ادعايى نبوده است ، البته اگر كسى از شما پيش از او چنين ادعايى كرده بود مى گفتم اين شخص هم همان چه را پيش از وى گفته اند تقليد مى كند، سپس پرسيدم كه آيا پيش از آنكه چنين سخنى اظهار كند، و خود را پيامبر بداند شده كه به مردم دروغ بگويد، و تو خود اعتراف كردى كه چنين چيزى نبوده و هرگز بر كسى دروغى نگفته است . و من از همين راه فهميدم كه نمى شود او از دروغ گفتن بر مردم پرهيز كند و آنگاه بر خدا دروغ بگويد، و از تو پرسيدم كه آيا از پدران او كسى پادشاه بوده . تو گفتى كه در ميان پدران او كسى پادشاهى نداشته است ، البته اگر كسى از پدرانش پادشاه مى بود، مى گفتم اين مردى است كه در جستجوى پادشاهى پدرانش قيام كرده است ، آن گاه از تو پرسيدم كه آيا اشراف و زورمندان مردم به وى ايمان مى آوردند، يا ضعفاى مردم . گفتى كه ضعيفان بيشتر به وى ايمان مى آورند، و پيروان پيامبران خدا هميشه همين ضعيفان بوده اند (يعنى طبقه محروم و زحمتكش . نه مردمى كه از وضع موجودى كه بر محور منافع مشروع و نامشروع آنان گردش مى كند كاملا رضايت خاطر دارند و در مقابل هر كس كه بخواهد از طريق ايجاد انقلاب صحيح چهره اجتماع را عوض كند و قيافه زندگى مردم را تغيير دهد كارشكنى و دشمنى مى كنند).
آنگاه قيصر گفت : باز از تو پرسيدم كه آيا بر شماره پيروان محمد و مسلمانان افزوده مى شود، يا تدريجا كم مى شوند؟ گفتى كه روز به روز بر شماره آنان افزوده مى شود، و ايمان به خدا و پيامبران بر حق همين طور است يعنى روز به روز طرفداران بيشترى پيدا مى كنند تا به حد كمال برسد. و از تو پرسيدم كه آيا كسى مى شود از ايشان از دين اسلام بازگردد و مرتد شود و پس از مسلمانى اسلام را رها كند. تو گفتى كه چنين چيزى پيش نيامده است و راه ايمان اين گونه است زيرا هرگاه دل به وسيله ايمان گشايش يافت و به ايمان خرسند گرديد، ديگر شرح صدر مانع است كه دلتنگى و دلسردى از ايمان پيش آيد.
سپس از تو پرسيدم كه آيا ميان شما و او جنگى روى داده است ؟ گفتى كه چنگ هايى ميان شما و او روى داده و پيروزى شما بر يكديگر به نوبت بوده است گاه او بر شما پيروز مى شود و گاه شما بر او پيروز مى گشته ايد پيامبران خدا هم چنين بوده اند و گاه گرفتار مى شده اند اما سرانجام پيشرفت و پيروزى آنها قطعى است .
آن گاه از تو پرسيدم كه شما را به چه چيزهايى امر مى كند؟ و در پاسخ من گفتى كه شما را به نماز خواندن و صدقه دادن و پارسايى و پاكدامنى و وفاى به عهد و امانت دارى امر مى كند و خود اعتراف كردى كه او اهل غدر و مكر و بى وفايى نمى كنند و من از اين پرسش و پاسخ ها يقين كردم و دانستم كه او پيامبر خدا است ، اين بود نمونه اى از بيچارگى و زبونى دشمن در مقابل شخصيتى كه نمى توان آن را تحريف كرد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
از كلمات قصار امير المومنين عليه السلام كه در نهج البلاغه سيد رضى رضوان الله تعالى عليه روايت شده كه على عليه السلام در مقام دعوت به مكارم اخلاق و حسن معاشرت با مردم فرمود:
خالظوا الناس مخالطه متم معها بكواعليكم و ان عشتم حنوااليكم (54) يعنى با مردم چنان معاشرت و آميزش كنيد و رفتار و سلوك شما با مردم چنان باشد كه اگر مرديد و از ميان آنان رفتيد بر شما سوگوار و داغدار باشند و بر فقدان شما اشك بريزند و اگر هم زنده مانديد و در ميان مردم بوديد شيفته و علاقمند شما باشند، يعنى با حسن سلوك و معاشرت بر مبناى فضايل اخلاقى مى توان مردم را شيفته و فريفته خويش ساخت .