اگر اين كار از يزيد ساخته است مى تواند با ما درافتد وگرنه تا روزى كه افتخارات اسلام به دست ما است ، و مردان بنى هاشم از قبيل ابى طالب و برادرش حمزه و فرزندانش على عليه السلام و جعفر و فرزندان امير المومنين يعنى حسن و حسين عليه السلام در تاريخ به صورت صديقترين خدمتگزاران دين خدا ظاهر مى شوند، و از همه مهمتر رسول خدا نيز مردى از بنى هاشم است .
چگونه مى توان ما را گمنام يا بدنام ساخت و حق ما را به ديگران داد و دل هاى متوجه به ما را به ديگران متوجه ساخت ، سپس امام خود را معرفى كرد و كار به جايى رسيد كه ناچار شدند سخن امام را قطع كنند و به همين منظور دستور دادند كه موذن اذان بگويد. امام هم ناچار و هم به احترام نام پروردگار خاموش گشت ، تا فرصتى ديگر به دست آورد، و از آن هم كاملا استفاده كرد يعنى چون موذن گفت اشهد ان محمدا رسول الله عمامه از سر بر گرفت و گفت : اى موذن تو را به حق همين پيامبرى كه نام او را بردى خاموش باش ، آنگاه رو به يزيد كرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند بزرگوار جد تو است يا جد من ؟ اگر بگويى كه محمد جد تو است همه مى دانند كه دروغ مى گويى و اگر مى گويى كه جد من است پس چرا پدرم را كشتى و مال او را به غارت بردى و زنانش را اسير كردى ؟ سپس دست برد و گريان چاك زد و سخن خويش را تا آنجا ادامه داد كه مردم را منقلب ساخت و جمعيت با پريشانى و پراكندگى متفرق شدند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
قلم تاريخ نه تنها خطبه امام چهارم را ضبط كرد، بلكه سخنان يزيد و اشعار او را هم ضبط كرد و تحويل تاريخ داد و اين و آن را كنار هم آورد تا مردم در يك صفحه تاريخ بخوانند كه على بن الحسين عليه السلام در شهر دمشق با كمال افتخار مى گفت :
انا اين مكه و منى انا اين زمزم و صفا انا اين من حمل الركن باطراف الرداء (99) منم پسر مكه و منى و منم به سر زمزم و صفا، منم فرزند رسول خدا، اما چون به صفحه ديگر تاريخ بنگرند در آنجا بخوانند كه يزيد فرياد مى زد و مى گفت :
يعنى حساب وحى و پيامبرى در كار نبود، بنى هاشم كه مى خواستند به اين بهانه با مردم بازى كنند و بر آنان حكومت كنند، راستى اگر يزيد از خدا نمى ترسيد و از رسول خدا شرم نمى كرد چرا از قدرت تاريخ نمى ترسيد؟! و چرا بيم آن نمى داشت كه آنچه مى گويد و مى كند و مى انديشد همه را خواهند نوشت و به آيندگان خواهد سپرد، تاريخ نامه عمل گذشتگان و آيندگان است ، تاريخ آيينه اى است كه هر كس را با همان قيافه اى كه داشته نشان خواهد داد.
اشخاصى از ميان مى روند ملت ها جابجا مى شوند اما در نشيب و فراز ملت ها و رفت و آمد دولت ها، تاريخ همچنان بر سر جاى خود ايستاده است و با كمال مراقبت بر نيك و بد اشخاص و رفت و آمد ملت ها نظارت مى كند، و حساب اين را با آن و قيافه آن را اين اشتباه نمى كند و گناه كسى را به گردن كسى ديگر نمى گذارد.
تلك امه قد خلت لها ماكسبت و لكم ماكسبتم و لا تسئلون ، عماكانوا يعلمون (101) تاريخ عمل ها را براى حساب دنيا مى نويسند و فرشتگان خدا براى حساب آخرت و كسى كه از حساب خدا هم نترسد بايد از حساب تاريخ بترسد و بداند كه اين نامه عمل هم كوچك و بزرگى را فروگذار نمى كند و همه را به حساب اشخاص و امت ها مى گذارد.
زينب كبرى دختر امير المومنين عليه السلام در قسمت دوم خطبه اى كه در شام ايراد كرد يزيد را اول از حساب به آخرت بيم دارد و ثانيا از حساب تاريخ و حساب دنيا بر حذر داشت ، و در همين قسمت بود كه به او فرمود:
يزيد، روزى كه داورى با خدا باشد و محمد صلى الله عليه و آله دادخواهى كند و اعضاء و جوارحت بر تو