ضاريان فى غنم قد تفرق رعاؤها بأضر فى دين المسلم من الرئاسة»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب طلب الرئاسة) يعنى «ضرر و زيان دو گرگ درنده در ميان گلهگوسفندى كه چوپانهاى آن متفرق شده و گله را به حال خود رها كرده باشند، بيشتر از ضرر رياست نسبت به دين يك مسلمان نمىباشد».
اينها گوشههايى از مهالك و خطرات رذيله حب جاه و شهرت بود كه با استفاده از آيات و روايات، بيان نموديم. خطرات اين رذيله و مهالك آن در اينها خلاصه نمىشود و بسيار زياد يا بىشمار است. اگر در ماهيت اين رذيله بخوبى دقت كنيم، به تبعات زياد آن تا حدودى پى مىبريم .
با توضيحى كه گذشت، و با توجه بر اينكه اين رذيله از رذايل ريشهدار، و از حجب صعب العلاج است، لازم مىآيد سالك از همان اول شروع به سلوك، و در مقام توبه از افعال حرام، از اين رذيله نيز توبه كند و در تطهير خويش ازآن كاملا جدى باشد. او بايد بخوبى توجه داشته باشد كه موفقيت وى در سلوك الى الله به طهارت از اين رذيله، ارتباط كامل دارد. و او بايد بداند كه بزرگان از اهل باطن، از اين رذيله سخت وحشت داشته و با كمال جديت و مراقبت از آن اجتناب و كنارهگيرى مىكردهاند.
مرحوم نراقى در جلد دوم جامع السعادات، در ضمن گفتار خود در اين باب، مىگويد: «... و به جهت كثرت آفات اين رذيله، بزرگان علما، و اكابر اتقياء، هميشه از آن فرار مىنمودند، همانند فرار يك شخص از مار سياه خطرناك. تا جايى كه بعضى از آنان وقتى بيش از سه نفر نزد او و در مجلس او حاضر مىشد، از جاى خود بر مىخاست و مجلس را به هم مىزد. و بعضى از آنان به گريه مىافتاد كه در مسجد جامع از او اسم برده شده. بعضى از آنان مىگفت: نمىشناسم كسى راكه دوست داشته باشد شناخته شود، مگر اينكه دين او رفته و مفتضح گشته است. وديگرى مىگفت: قسم به خدا كه هيچ بندهاى در بندگى خود صادق نمىباشد، مگر ازاينكه مردم ندانند او كجاست، مسرور گردد».
(دفتر اول مثنوى)
با توبه از حب جاه و شهرت، لازم است سالك از حب مدح و ثناء كه از نتايج و لوازم حب جاه و شهرت است نيز توبه كند، و با مجاهدت پىگير و جدى خود را از اين رذيله تطهير نمايد و از اسارت آن، آزاد گرداند.
رذيله حب مدح از رذايل اوصاف و اخلاق، و از نتايج رذيله حب جاه و شهرت، و مانند آن از رذايل ريشهدار و خطرناك و هلاكتآور است. اين رذيله هم حجاب بين انسان و حق، و از حجب صعب العلاج است، و كمتر كسى مىتوان يافت كه از اسارت به آن پاك شده، و از مهالك آن نجات يافته، و آنرا از خود دور ساخته باشد، و اگر سالكى با عنايات ربوبى و با مجاهدت از آن رها شود و بكلى آنرا كنار بزند، نجات يافتن او از اين حجاب غليظ، بعد از نجات يافتن از حجب ظلمانى ديگر، و بعد از مجاهدتهاى بسيار سخت خواهد بود.
اين رذيله از مهلكات عظيمه است. زيرا هر كسى گرفتار آن باشد
علاوه بر اينكه مدح و تعريف را دوست مىدارد، از ذم و بدگويى نيز كاملا مىترسد. او هميشه مىخواهد مردم او را تعريف كنند و از او بخوبى ياد نمايند، و از اينكه از او بدگويى كنند و با بدى و نقص و عيب از او ياد نمايند، و او را كوچك و بى ارزش بدانند، سخت وحشت دارد، و از آنچنان رنج مىبرد كه گويى آسمان به زمين يا بر سر او فرود ريخته، و يا هستى او بهم خورده و مصيبت عظمى رخ داده است.
او بلحاظ اينكه اسير مدح و تعريف، و ترسناك از ذم و تكذيب است، سعى مىكند هميشه كارى انجام دهد وطورى باشد كه خوشايند مردم، موافق با رضاء و رغبت آنان، و منطبق با ميل و هواى آنان باشد. و طبعاً افعال و حركات و روش و گفتار خود را، با ميل و هوا، و با رضاء و رغبت مردم تطبيق مىكند. و در نتيجه،