(حافظ)
اين دسته از صاحبان اخلاص را قصد ديگر و نيت ديگرى هست. اينها قصد وجه حق را كردهاند و نيت شهود را در دل دارند همه مجاهدتهاى عبودى اينها، چه انجام دادن واجبات، و چه ترك محرمات، چه انجام دادن مستحبات، و چه ترك مكروهات، و بالاخره هر حركتى كه درمقام عبوديت دارند، همه و همه براى اين است كه به لقاى حضرت مقصود برسند، و به شهود نايل آينده، و در موطن خود قرار گيرند. هر حركتى در مقام عبوديت، مجاهدتى است براى نيل به وجه كريم او.
آنها كه أولوالالباب هستند و عاقلاتند، قصد و نيت قلبى آنان در هر عبادتى جز اين نيست كه به جنت شهود بر سند و متنعم با شهود وجه حق باشند، و كدام مقصدى بالاتر از اين؟!. قرآن كريم آنجا كه خصوصيات «الوالالباب» يعنى «عاقلان» را بيان مىكند، به اين حقيقت نيز به عنوان يكى از خصوصيات اشاره مىفرمايد.
در آيه 22 سوره رعد مىخوانيم: «والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصلوة و انققوا مما ر رزقناهم سرا و علانية و يدرئون بالحسنه السيئة اولئك لهم عقبى الدار»يعنى «... و آنان كه در طلب وجه پروردگارشان راه صبر در پيش مىگيرند،و نماز و صعود به سوى او را پيشه خود مىكنند، و از آنچه به آنها دادهايم پنهان و آشكار انفاق مىنمايند، و بديها را با خوبيها رد مىكنند. اينان هستند كه در عاقبت به منزل و موطن خود راه مىيابند».
هر چه مىتوانيد در اين آيه شريفه و در نكات آن به تأمل و تدبير بپردازيد، و تأمل و تدبر در آيات قبل و بعد را كه مرتبط به اين آيه است نيز اضافه كنيد. مخصوصاً هر چه مىتوانيد در اين نكته دقت كنيد كه اين مرتبه از اخلاص، يعنى قصد وجه حق و نيت شهود و لقاء در همه مجاهدتهاى عبودى را قرآن كريم براى عاقلان، يعنى «اولوالالباب» مىداند و اين را از خصوصيات آنان مىشمارد. و اين بدان معنى است كه اگر «عقل» خوب بكار افتد وپاى «نفس» در ميان نباشد، و به تعبيرى، اگر عقل تحت تأثير نفس نباشد و عقل آزاد باشد، وكار خود را آنچنان كه بايد، انجام دهد، انسان را به سوى چنين اخلاصى سوق مىدهد. يعنى چشم و گوش انسان را باز مىكند، ونشانههاى مقصود اصلى را به انسان نشان مىدهد، و نداى دل را به گوش انسان مىرساند و به وى مىفهماند كه مقصود دل چيست و دل چه مىخواهد؟ وبالاخره انسان را به حضرت مقصود، هدايت مىنمايد و به راه مىاندازد. و اما اگر «عقل» خوب بكار نيفتد و به ظاهر كار خود را انجام دهد وليكن توأم با دخالت «نفس» باشد، و به تعبيرى، عقل در حالى كه تحت تأثير نفس است بكار افتد، انسان ازچنين اخلاصى برخوردار نمىگردد، بلكه، اگر موفق باشد، به همان مرتبه پايين اخلاص كه توضيح داديم نايل مىشود. (دقت كنيد).
(دفتر دوم مثنوى)
عقل اگر عقل آزاد باشد و تحت تأثير نفس نباشد، يعنى از رنگ نفس به خودنگيرد، عقل ديگرى خواهد بودو كمال خاصى خواهد يافت. چنين عقلى همگام با نفس و متحد با آن نيست، بلكه، نقطه مقابل آن و همگام و همصدا با دل و جان است، و به آنچه دل در فطرت خويش طالب آن هدايت مىكند، و همان را كه دل در هواى آن است مىخواهد، و به تعبيرى، همدرد دل است، و يا او همان دل است و دل هم اوست، و هر دو طالب يك مقصود و سالك به سوى او.
اين عقل، در حقيقت، عقل عقل است و يا عقل كلى است. و همين عقل به جاى خود مراتب دارد و در مرتبه اعلى و نهايى هم حسابها دارد كه در عقل جزئى نميگنجد و براى آن تحير آور و غير قابل هضم است. همين عقل در اوج