مخصوص حضرت ذوالجلال است پس هر كس چيزى از عزت و كبرياء براى خود بخواهد، خداى متعال او را به رو به جهنم مىاندازد».
به ارباب بصيرت تأكيد مىكنيم در تعبيرات مخصوص اين بيان به تأمل بپردازند و در نكات آن تعمق داشته باشند، مخصوصاً در جمله «فمن تناول شيئاً منه أكبه الله فى جهنم». اين جمله خبر از اين حقيقت مىدهد كه صاحب «كبر» در حقيقت، چيزى را مىخواهد كه اهل آن نيست، و چيزى را مىخواهد كه خواستن آن منازعه با حضرت واحد قهار است. (دقت شود).
مخلوق، جز فقر و احتياج، چيزى نيست. فقر و احتياج نمىتواند از او جدا شود. او فقر ذاتى و احتياج وجودى به حضرت قيوم دارد. با اين وضع، چه معنايى دارد او طالب كبرياء باشد، و تكبر او چه مفهومى مىدهد؟!. كبرياء خواستن او، و تكبر او، جز منازعه با حضرت كبريايى حق نيست، البته براساس پندار جاهلانه او. خداى واحد قهار نيز براى شكستن پندار او، مواجهه خاصى با او دارد، و او را نه تنها به مذلت جهنم مىاندازد، بلكه، خوارى ديگرى بر آن مىافزايد، و او را به رو به جهنم مىبرد جمله «أكبه الله فى جهنم» كه تعبير «أكبه» آورده است، اشاره به اين معنى دارد، زيرا اين تعبير به معنى «به رو انداختن» است.
(دفتر سوم مثنوى)
سالك مىخواهد روز به روز به خداى متعال نزديك شود، تا د رجوار او قرار گيرد و شاهد وجه كريم او باشد.
و رذيله «كبر» مانع قرب و نزديك شدن است. بنابراين، داشتن اين رذيله با سلوك الى الله منافات دراد، و كنار زدن آن يك ضرورت خواهد بود.
امام باقر و امام صادق سلام الله عليهما مىفرمايند: «لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرّة من كبر»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر) يعنى «به بهشت، و به جوار قرب خداى متعال قدم نمىگذارد كسى كه در قلب او به اندازه درهاى كبر باشد».
اين بيان ناظر به قيامت مىباشد كه روز ظهور سرائر و بواطن است. و اين بدان معنى است كه در همين دنيا در باطن امر، صاحب كبر به جوار قرب خداى متعال راه نمىيابد و به او نزديك نمىشود و اين حقيقت كه در اينجا در پشت پرده است، در قيامت همانند همه حقيقتهاى پشت پرده به ظهور مىرسد، و صاحب كبر به بهشتها كه جوار قرب خداى متعال است راه نمىيابد (تأمل كنيد).
آنچه در قيامت به ظهور مىرسد همه در اين جا در پشت پرده موجود است، و در قيامت پرده كنار مىرود.
سر قضيه در مانع از قرب بودن رذيله كبر، براى ارباب بصيرت تا حدودى روشن است و آن اين كه، صاحب كبر نه تنها «خود» را مطرح مىكند و به «خود» نظر دارد بلكه به مطرح كردن «خود» حرص نيز مىورزد، و سعى دارد «خود» موهوم خويش را بسيار بزرگ، و اگر شد يك حقيقت نشان دهد. اين حركت، يك حركت معكوس و نقطه مقابل حركت عبودى و سلوك الى الله است. زيرا سلوك عبودى با هجرت از «خود»است.
«خود» را ديدن و «خود» را مطرح ساختن، از خدا دور شدن، و از جناب او فاصله گرفتن است. اساس عشق و عبوديت را بر فقر و فناء نهادهاند، و فقر و فناء را طريق قرب و وصال قرار دادهاند.