«باد» با فرمان، و با احضار آن حضرت به محضر وى شتافت. پيداست كه وقتى «باد» مىآيد، پشه را توان اينكه در محضر آن حضرت باشد نخواهد بود، و بايد فرار را بر قرار اختيار كند و بگريزد.
حضرت سليمان (ع) به پشه خطاب مىكند كه كجا مىروى؟ باش تا بين شما قضاوت كنم.
نكتهاى كه در اين داستان مورد نظر است، مسئله فرار پشه با آمدن باد است، واينكه، نمىشود هم پشه باشد، هم باد باشد. جهات ديگر اين داستان مورد نظر نيست، و خصوصيات ديگر را نبايد در موضوع مورد بحث، دخالت داد. سخن اين است كه «پشه» با «باد» در يك جا جمع نمىشوند.
در سفر الى الحق، طالب جوار حق آن وقت به حق مىرسد كه «خود» را نداشته باشد، و نمىشود هم«خود» باشد، هم «حق» باشد. وجود عاريتى بايد كنار رود، و وجود حقانى بيايد، تا با «حق» باشد.
مولوى بعد از بيان اين داستان مىگويد:
و در آخر به اينكه مسئله «فناء» و «بقاء» در عين «فناء» از مسائل بسيار پيچيده و از دقايق امور است، و دريافت صحيح آن از هر كسى بر نيايد و هر عقلى را به حقيقت آن راه نيست اشاره مىكند و مىگويد:
(دفتر سوم مثنوى)
تأكيد ما بر اين نكته از آن جهت است كه بعضى از سالكين به لحاظ عدم توجه به همين نكته، و يا به لحاظ جدى نگرفتن آن، در همان اوايل طلب، با موانع زياد و گوناگونى مواجه مىشوند وبه تدريج سست شده از طلب و سلوك باز مىمانند.
اينها از اول اين را يك اصل مسلم و بدون شبهه تلقى نمىكنند كه در سفر الى الحق بايد از «خود» در مراتب مختلف آن صرف نظر نمود. گويا اينها اين امر را جدى نمىگيرند ،و گويا چنين گمان مى كنند كه مىشود با حفظ «خود» نيز به مقصود نايل گشت. طبعاً در مراحل اوليه طلب كه بايد با خواستههاى نفسانى مقابله كنند و با شكستن «نفس» به شكستن «خود» در مرتبهاى از مراتب آن قيام نمايند، اگر از تحمل سختيهاى اين مقابله و رياضتهاى آن شانه خالى كنند، و در برابر نفس و هواهاى آن ضعف نشان دهند،