مبانی نظری تزکیه

محمد شجاعی

جلد 1 -صفحه : 490/ 30
نمايش فراداده

باقى باشد، به همان اندازه هم حجاب هست. و به اين واقعيت بطور واضح و بعنوان يك واقعيت نرسيده‏اند كه به يك نظر طريق الى الله در يك مسئله خلاصه مى‏شود و آن عبارت است از جهاد با نفس و مخالفت با آنچه نفس مى‏گويد و يا مى‏خواهد، آن هم بنحوى كه از طريق وحى و از طريق رسول اكرم و ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين رسيده است، نه از طريق و يا طرق ديگرى كه در ميان بعضى از ارباب رياضات هست.

زيرا رياضت و جهاد با نفس هم بجاى خود مسئله‏اى است كه بايد از همان راهى كه در نظام وجود براى آن تعيين شده و از طريق وحى و از جانب پيامبر و حجج الهى رسييده است، باشد. فأقم و جهلك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لا يعلمون (آيه 30 سوره روم).

غافلان نمى‏دانند كه مسئه نفس و هواهاى آن در مراتب مختلف، از حرام گرفته تا هواهاى مباح، آنچنان اسرارآميز است كه هر چه در خصوص آن تعمق بعمل آيد، ابعاد اسرار آن روشنتر مى‏گردد. ارباب غفلت از اين معنى بى خبرند كه آن سوى نفس و هواهاى آن آتش و ظلمتها و تحيرها و انوع گوناگون گرفتاريها و شدايد است كه نه در تصور مى‏گنجد و نه در وهم مى‏آيد، آن هم بنحوى كه نه حدى دارد و نه نهايتى، كما اينكه خواسته‏هاى نفس در اين سو نيز در هيچ حدى متوقف نمى‏گردد و هر چه نفس در خواسته‏هاى خود پيش برود باز مى‏خواهد و هرگز سير نمى‏شودو «هل من مزيد» مى‏گويد.


  • دوزخ است اين نفس و دوزخ اژدهاست‏ هفت دريا را آشامد، هنوز سنگها و كافران سنگدل هم نگردد ساكن از چندين غذا سير گشتى سير گويد نى هنوز عالمى را لقمه كرد و دركشيد معده‏اش نعره زنان هل من مزيد

  • كاو به درياها نگردد كم و كاست كم نگردد سوزش آن خلق سوز اند آيند اندر او زار و خجل تا زحق آيد مر او را اين ندا اينت آتش اينت تابش اينت سوز معده‏اش نعره زنان هل من مزيد معده‏اش نعره زنان هل من مزيد

(دفتر اول مثنوى)

با حصول يقظه، ماهيت نفس تا حدودى شناخته مى‏شود

با تابش نور يقظه و با بخود آمدن و بيدار شدن سالك، عقل وى به كمك نور يقظه به خطرناك‏ترين و سخت‏ترين دشمن وى كه با حيات و سعادت او بازى مى‏كند و حرمان و خسران و هلاكت را براى او تحصيل مى‏نمايد، پى برده و آنرا «نفس» خود مى‏يابد. او بخوبى اين معنى را مى‏فهمد كه اصل دشمن او نفس اوست. و مى‏يابد كه هيچ دشمنى به اندازه نفس خود او براى او دشمن نيست. و باز مى‏يابد كه دشمن هر انسانى، يعنى شيطان نيز اگر نباشد همراهى نفس با آن، هرگز نمى‏تواند ضررى به انسان برساند.

و در اين مقام اين آيت قرآنى از زبان حضرت يوسف عليه السلام براى او تا حدودى معنى پيدا مى‏كند كه: «و ما أبرء نفسى ان النفس لامارة بالسوء الا مارحم ربى ان ربى غفور رحيم». (آيه سوره يوسف). يعنى «و من نفس خويش را تبرئه نمى‏كنم، زيرا كه نفس بسيار امر كننده به بدى است، مگر آنكه مشمول رحمت پروردگارم باشد، و پروردگار من صاحب مغفرت و رحمت است».

شخص بيدار مى‏خواهد كه از اين آيه و از اشارتهاى آن به حقايق زيادى پى‏ببرد از جمله اينكه بروشنى براى او معلوم گردد كه طبع نفس انسان مادامى كه تزكيه نشده و تهذيب نگرديده، بسوى بديها كشيده مى‏شود و بطرف آنها مى‏كشاند.