باقى باشد، به همان اندازه هم حجاب هست. و به اين واقعيت بطور واضح و بعنوان يك واقعيت نرسيدهاند كه به يك نظر طريق الى الله در يك مسئله خلاصه مىشود و آن عبارت است از جهاد با نفس و مخالفت با آنچه نفس مىگويد و يا مىخواهد، آن هم بنحوى كه از طريق وحى و از طريق رسول اكرم و ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين رسيده است، نه از طريق و يا طرق ديگرى كه در ميان بعضى از ارباب رياضات هست.
زيرا رياضت و جهاد با نفس هم بجاى خود مسئلهاى است كه بايد از همان راهى كه در نظام وجود براى آن تعيين شده و از طريق وحى و از جانب پيامبر و حجج الهى رسييده است، باشد. فأقم و جهلك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لا يعلمون (آيه 30 سوره روم).
غافلان نمىدانند كه مسئه نفس و هواهاى آن در مراتب مختلف، از حرام گرفته تا هواهاى مباح، آنچنان اسرارآميز است كه هر چه در خصوص آن تعمق بعمل آيد، ابعاد اسرار آن روشنتر مىگردد. ارباب غفلت از اين معنى بى خبرند كه آن سوى نفس و هواهاى آن آتش و ظلمتها و تحيرها و انوع گوناگون گرفتاريها و شدايد است كه نه در تصور مىگنجد و نه در وهم مىآيد، آن هم بنحوى كه نه حدى دارد و نه نهايتى، كما اينكه خواستههاى نفس در اين سو نيز در هيچ حدى متوقف نمىگردد و هر چه نفس در خواستههاى خود پيش برود باز مىخواهد و هرگز سير نمىشودو «هل من مزيد» مىگويد.
(دفتر اول مثنوى)
با تابش نور يقظه و با بخود آمدن و بيدار شدن سالك، عقل وى به كمك نور يقظه به خطرناكترين و سختترين دشمن وى كه با حيات و سعادت او بازى مىكند و حرمان و خسران و هلاكت را براى او تحصيل مىنمايد، پى برده و آنرا «نفس» خود مىيابد. او بخوبى اين معنى را مىفهمد كه اصل دشمن او نفس اوست. و مىيابد كه هيچ دشمنى به اندازه نفس خود او براى او دشمن نيست. و باز مىيابد كه دشمن هر انسانى، يعنى شيطان نيز اگر نباشد همراهى نفس با آن، هرگز نمىتواند ضررى به انسان برساند.
و در اين مقام اين آيت قرآنى از زبان حضرت يوسف عليه السلام براى او تا حدودى معنى پيدا مىكند كه: «و ما أبرء نفسى ان النفس لامارة بالسوء الا مارحم ربى ان ربى غفور رحيم». (آيه سوره يوسف). يعنى «و من نفس خويش را تبرئه نمىكنم، زيرا كه نفس بسيار امر كننده به بدى است، مگر آنكه مشمول رحمت پروردگارم باشد، و پروردگار من صاحب مغفرت و رحمت است».
شخص بيدار مىخواهد كه از اين آيه و از اشارتهاى آن به حقايق زيادى پىببرد از جمله اينكه بروشنى براى او معلوم گردد كه طبع نفس انسان مادامى كه تزكيه نشده و تهذيب نگرديده، بسوى بديها كشيده مىشود و بطرف آنها مىكشاند.