(دفتر اول مثنوى)
و خلاصه اينكه، گاهى مىترسد، گاهى شرم مىكند، و گاهى هم اميد به عنايت و عطف خاص مقام ربوبى پيدا مىكند و سخن او اين است كه: «الهى و ربى من لى غيرك اسئله كشف ضرى و النظر فى امرى». حال غالب بر او همان خوف و خشيت است و طبعاً همين خوف و خشيت در اول سلوك او را به آنچه بايد بكند، وادار نموده و به جبران گذشته و به بصيرت درآينده هدايت مىكند.
جهل و غفلت، و محبوس بودن در وادى خيال و اوهام، در عين ايمان به جزاء، موجب نسيان وعيدالهى است.
مطالعه و دقت در حالات و خصوصيات رفتار غافلان از صاحبان عقيده و ايمان، بخوبى اين حقيقت را روشن مىكند كه آنان از آنچه خود به آن عقيده دارند، در غفلت بوده و آنرا فراموش كردهاند.
چگونه مىشود گفت كسى معتقد به اين باشد كه «يو تجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء»و به اين حقيقت قرآنى ايمان داشته و بداند كه هر كسى در روز جزا هر ذرهاى از عمل نيك و بد خويش را خواهد ديد و ريزه كاريهاى همه حركات ظاهرى و باطنى خود را با صور اخر وى آنها خواهد يافت، و با اينهمه اكثر لحظات عمر خود را با شرور اعمال از قبيل، عصيان، طغيان، شرك، ظلم، هتك حرمات الهى، و هوسها و غفلتها بگذراند و واجد رذايل اوصاف و اخلاق و نيات باشد و به اين رويه ادامه بدهد و بخود نيايد؟!!
بنحوى كه گويى چنين عقيده و ايمانى وجود ندارد، و يا آنچه خداى متعال خبر داده، از ميان برداشته شده است!! اين، چه عقيدهاى است؟!! و آيا مىشود اين راه و روش را حاكى از تصديق وعيد و تصديق جزاء دانست؟!. پيداست كه اين راه و روش به جاى خود خبر از تكذيب وعيدالهى مىدهد، يعنى نوعى تكذيب است كه تكذيب عملى مىناميم.
در اينجا در قسمتى از بيان حضرت سيدالاولياء اميرالمؤمنين صلوت الله و سلامه عليه دقت مىكنيم.
مىفرمايد: «قد تكفل لكم بالرزق، و أمرتم بالعمل، فلا يكونن المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله، مع انه، و الله، لقد اعترض الشك و دخل اليقين حتى كأن الذى ضمن لكم قد فرض عليكم، و كان الذى فرض عليكم قد وضع عنكم، فبادروا العمل، و خافوا بغتة الاجل» (خطبه 113 شرح نهج البلاغه فيض الاسلام) يعنى «روزى شما از جانب خداى متعال تضمين گرديده و به شما دستور عمل و عبوديت داده شده است پس نزد شما طلب روزى تضمين شده نبايد مقدمتر از آنچه عمل آن بر شما دستور داده شد است باشد. وليكن قسم به خدا كه شكى عارض گشته و يقين شما خلل برداشته است، حتى مثل اينكه آنچه براى شما تضمين گرديده، به شما دستور داده شده، و مثل اينكه آنچه دستور داده شده، از شما برداشته شده است!! پس وقت نگذشته، مبادرت به عمل و عبوديت كنيد و بترسيد از اينكه ناگهان اجل شما فرا رسد».
آيا من و شما و هر غافل ديگرى خوب به اين معنى فكر كرده و در آن تعمق نموده و جدا قبول نمودهايم كه همه حركات ما، حتى همه جزئيات نيات، خطورات قلبى، تمايلات درونى، خوشيها و ناخوشيهاى قلبى از جهت اغيار، محبتها، عداوتها، خصلتها، خلقها، و صفات ما، لحظه به لحظه با همه ريزه كاريهايى كه دارند، در عالم ما حفظ مىشوند و مخصوص به ما مىباشد و به ما رد خواهند شد؟!! يعنى ما اين حقيقت را خوب مىفهميم و در نظر خود مجسم مىكنيم و واقعاً مىپذيريم كه لحظه به لحظه داريم براى خويش به دست خويش مسئله مىسازيم؟!! و آيا ما بعنوان يك موجود عاقل و با توجه و شعورو با اختيار خود براى خود عذابها و رسوائيها و شدايد هولناكى درست مىكنيم، در حالى كه طاقت تحمل گوشهاى از آنها را نداريم؟!! و خلاصه اينكه، آيا ما باور كردهايم و چنين مىكنيم؟!!.
مگر مىشود گفت كه عقيده نداريم، و مگر مىشود گفت كه ما عاقل نيستيم، و مگر كسى راضى مىشود كه