مبانی نظری تزکیه جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
منظور از تصديق در اينجا، حاكم گشتن اين عقيده بر قلب و سيطره آن بر باطن سالك است، بنحوى كه جزا و وعيدالهى، ظلمت و وحشت و غربت و شدايد بعد از مرگ، قيامت و اهوال آن، حساب و مواقف سخت آن، عرض اعمال و رسواييهاى آن، و بالاخره آتش و زفير آن، نصب العين اوبوده و فراموش نشود. لازمه چنين تصديقى، و بعبارتى، لازمه چنين حالتى، نگرانى و اضطراب و خوف و اشفاق از يك سو، و سعى در نجات يافتن از آن از سوى ديگر است.اين معنى با حصول يقظه شروع مىشود و با سير در مدارج سلوك به تناسب منازل آن شديدتر و كاملتر مىگردد. و اين همان معنى است كه در درجات مختلف براى نمازگزاران حقيقى وجود دارد و در قرآن كريم به آن اشاره رفته است.در آيات 26 و 37 و 28 سوره معارج در خصوص نمازگزاران بعد از بيان قسمتى از خصوصيات آنان چنين مىفرمايد:«والذين يصدقون بيوم الدين - و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون - ان عذاب ربهم غير مأمون». يعنى «و آنان كه روز جزا را تصديق مىكنند، و از عذاب پروردگار خويش سخت مىترسند، زيرا كه از عذاب پروردگار نمىشود خود را ايمن دانست».قلب سالك و نظر او از همان مرحله يقظه و انتباه وى متوجه وعيد الهى گشته و خطاها و قصورها و تقصيرهاى او در برابرش مجسم مىگردد، و حال خوف و اشفاق بر او غالب مىشود. مخصوصاً قلب او و همه وجود او را اين حالت مىگيرد كه اگر همه لحظات عمر او بحساب آيد، كما اينكه همينطور هم خواهد بود، چه خواهد شد؟!! و اگر همه خطاها، عصيانها، كفرانها، ظلمها، هتكها، غفلتها، و نظاير اينهابا همه خصوصيات آنها در معرض قرار بگيرد و او خود را با اين احوال در محضر خداى متعال ببيند و بيابد، چه خواهد كرد؟!! و اگر خطاب «اخسئوا» از حضرت حق بشنود، چه مىشود؟؟!!. چه مصيبت بزرگى و چه رسوايى و فضيحتى؟؟!! و چه سخط و غضبى، و قهر و آتشى، و حرمان و حسرتى؟؟!! سخط و غضبى كه آسمانها و زمين تاب تحمل آنرا ندارد، حال يك انسان ضعيف و ذليل، و حقير و مسكين چگونه خواهد بود؟؟!! و هذا مالاتقوم له السموات و الارض يا سيدى فكيف بى و أنا عبدك الضعيف الذليل الحقير المسكين المستكين.مگر اين عين كلام حق و حق كلام نيست كه هر ذرهاى از اعمال و حركات ظاهرى و باطنى هر كسى در روز جزا حضور خواهد داشت و هر كسى عين عمل خويش را خواهد ديد، آن هم با چهره واقعى و آن سويى آن؟!!.با حضور يقظه وبا حصور چنين حالتى، آنچنان وضعى براى سالك پيش مىآيد كه آرزو مىكند چه خوب بود اصلا پا به عرصه وجود نمىگذاشت، و يا چه خوب بود از اول امر بخود مىآمد و در همه لحظات و حركات ظاهرى و باطنى خود جانب رضوان حق را در نظر مىگرفت. و حال كه چنين شده، چه خوب مىشود اگر همه آنچه داشته و دارد از جانب خداى قادر متعال ناديده گرفته شود و كأن لم يكن گردد، كه او بر همه چيز قادر و فعال مايشاء است و در برابر آنچه مىخواهد و مىكند، كسى حق سؤال و قدرت آنرا ندارد و اصولا كسى در برابر او مطرح نيست.گاهى هم حالت شرم بر او غالب مىشود و وجود او را مىگيرد، شرم از اينكه، با قلب پر از اغياربا جناب او مواجه خواهد شد و قلبى را به محضر او مىبرد كه خانه اغيار است و مملو از آنها، و نه قلبى كه پر از محبت او و عشق به او، و آئينه وجه او. و اين شرم از هر عذابى كوبندهتر و دردناكتر است، آن هم چهره اصلى غيار در آن روز آنچنان كه هست، روشن مىشود، و هم جمال و جلال حق به ظهور مىرسد.