ازرذايل اخلاق و اوصاف است، و سپس به موازات آنها پرداختن به ذكر و فكر و مجاهدتهاى مستحبى.
ب: بعضى از سالكين در اوايل سلوك به صورت و ظاهر عبادات مىپردازند و اذكار و اوراد ودعاها و نمازها و سجدههاى طولانى و امثال اينها را با نظم و ترتيب و با مداومت انجام مىدهند و در انجام دادن اصل آنها قصورى هم نمىكنند، وليكن با اشتغال به ظاهر و صورت عبادات، به غرور افتاده و مغرور مىگردند، و از اصل مسئله كه حضور و اقبال قلبى به سوى حضرت حق است، غفلت مىكنند و در اين باب هيچگونه مجاهدتى نمىنمايند، و با اين حال، گمان مىكنند در طريق سلوك هستند و به سوى خدا سفر مىنمايند.
اينها بلحاظ اهميت ندادن به حضور قلبى و اقبال الى الله، هر چه به روش خود ادامه دهند، سلوك به معنى كلمه ندارند و حركت واقعى به سوى حضرت مقصود نمىكنند. تا دل به سوى او اقبال نكند، سفر الى الحق شروع نشده، و سلوك الى الله آغاز نگرديده است، و تا دل به حضرت حق روى نياورد، آنچه بايد بشود، نمىشود، و آنچه بايد پيش بيايد، پيش نمىآيد. نه انسان به حجابها و نقايص و معايب خود پى مىبرد، و نه به فكر اصلاح مىافتد و نه در كنار زدن حجابها و معايب خويش مىكوشد. و بالاخره، فاصله بين انسان و بين حضرت مقصود به جاى خود مىماند، و قرب الى الله حاصل نمىگردد، مگر به اندازه همان توجه كلى قلبى كه در اين عبادات وجود دارد.
اين دسته از مغرورين در همانحال كه به ظاهر به ذكر و عبادت مىپردازند، در باطن امر قلوب آنان در اين سو و آن سو، و در واديهاى ظلمانى اوهام و خيالها غوطهور است، و در پراكندگى و سرگردانى مىباشند.
اينها بايد بدانند كه محجوب، دل است، و حجابها و فاصلهها همه در دل است، و سالك اصلى كه بايد سفر كند و حجابها را كنار بزند و فاصلهها را از ميان بردارد نيز دل است. دل بايد به حركت بيفتد، و دل بايد خود راخلاص كند، و نيز، دل بايد بسوى حضرت مقصود بشتابد، نه زبان و جسد، زيرا زبان و جسد، جز ابزار سفر دل، چيز ديگرى نيست.
نمونهايى از غرور در اواسط سلوك
الف: بعضى ازسالكين در اواسط سلوك، در عين اينكه در مداومت به ذكر و فكر، و انجام دادن اوراد و اذكار، و التزام به تهجد و قيام ليل، و مراعات آداب سلوك، كمال جديت را دارند و سستى و مسامحه نمىكنند، و سعى در حضور قلب نيزدارند، به غرور افتاده و از مسئله اساسى در سلوك كه مجاهدت با نفس و ترك هواهاى آن است، غفلت مىكنند، و در حالى كه در هواهاى نفسانى، يعنى حجب ظلمانى خويش غوطه ورند، خود را در خير و صلاح مىبينند و گمان مىكنند سالك طريق سلوك هستند.
اينها توجه ندارند كه هوهاى نفسانى، حجابها بين انسان و خداى متعال است. و هر هوايى، حجابى در دل، و فاصلهاى بين دل و حضرت مقصود است. سلوك الى الله به اين نيست كه زبان به ذكر حق بپردازد و دل هم توجه اجمالى و صورى به او داشته، وليكن اسير اين و آن باشد و در قيد وبند آنها قرار گرفته و طالب آنها گردد.
سلوك به اين است كه دل از اسارت اين و آن، و از قيد و بند آنها آزاد شود، و اقبال به حق كند، و در طلب جناب او باشد، و به ذكر او بپردازد، و زبان هم ترجمان او گردد، و اعضاء و جوارح نيز در خدمت او باشد، نه اينكه زبان در ميدان افتداه و غوغا كند، و اعضاء و جوارح بى مراد دل به كار افتد، و دل در كنار قرار گرفته و نظرى ازدور بيندازد، و قدم در ميدان طلب نگذارد، و بعكس، در ميدان طلب اغيار بر همه سبقت گيرد.
در قسمتى از بيان امام صادق سلام الله عليه در خصوص غرور كه در مصباح الشريعة نقل شده است، چنين آمده:
«و ربما تدعو الله و أنت تدعو سواه»(باب 36 مصباح الشريعة) يعنى «وجه بسا به گمان خودخداى متعال را مىخوانى و او را مىخواهى، در حالى كه در واقع و در حقيقت، غير او را مىخوانى و غير او را مىخواهى».
دوش رفتم به در ميكده خواب آلوده
خرقه تردامن وسجاده شراب آلوده
خرقه تردامن وسجاده شراب آلوده
خرقه تردامن وسجاده شراب آلوده