بعد از اين شرح، مىتوانيم آيات قرآن و روايات وارده در اين باب راخوب بفهميم و نكات و دقايق آنها را بهتر دريافت كنيم و راه خود را بشناسم.
از باب نمونه:
«شيخى به حضرت صادق صلوات الله عليه گفت: ما دنيا را طلب مىكنيم و مىخواهيم به آن برسيم. امام سلام الله عليه فرمود: دوست دارى با آنچه به دست آوردى چه كارى انجام دهى؟ گفت: مىخواهم حوايج خود و عيال خود را بر طرف كنيم و صله رحم انجام دهم و به فقرا و در راه خدا انفاق نموده و حج و عمره بجا آوردم.
امام فرمود: اين، طلب دنيا نيست، اين، طلب آخرت است».
در اين روايت كه بلحاظ اختصار ترجمهاش را آورديم، اصل سؤال آن شخص و سپس سؤال امام از او، و همچنين توضيح آن شخص در مقام جواب به سؤال امام، و در آخر، جواب امام با كيفيت خاص، همه داراى نكات و دقايقى است كه بعد از شرح و توضيح گذشته براى ما روشن مىشود. نكات آيات و روايات ديگر نيز بعد از اين باذن الله براى ما معلوم مىگردد.
حال كه معنى دنيا و مقصود از حب دنيا را فهميديم، چه بهتر به بعضى از آثار سوء و هلكات حب دنيا اشارهاى داشته باشيم، تا سالكين الى الله با پى بردن به آنها، و با دقت در اشارات آيات و روايات، و با تأمل در سخنان علماى سلوك، به اهميت توبه از اين رذيله مهلكه، و به ضرورت كنار زدن آن در مقام توبه از حرامها، كاملا متوجه گردند.
حب دنيا موجب تاريكى دل و از كار افتادن آن است
از جمله لطمات و مضرات حب دنيا، تيرگى دل و تاريكى آن، و به تعبيرى، از كار افتادن آن است.
براى يك سالك در طى طريق سلوك كه طريق بسيار دقيق و عميق و پر اسرار از يك سو، و طريق بسيار طولانى و پر مخاطره از سوى ديگر مىباشد، مهمترين مسئله عبارت از روشنى دل و سلامت آن است. دل سالك بايد دلى روشن و سالم باشد تا بتواند در طى طريق سلوك موفق باشد. ريزه كاريها و دقايق طريق آنچنان زياد و عميق است كه اگر دل، دل نباشد و تيرگى و شدت محجوبيت آن مانع از اين گردد كه دل از دريافت آنچه بايد دريافت كند محروم باشد، مسلماً سالك در اين طريق موفق نخواهد بود.
ريزه كاريها و دقايق طريق را، مخصوصاً در اواسط ونهايات، با عقل جزئى نمىشود دريافت نمود و از حيطه آن خارج است. و همچنين، اشارات بسيار لطيف را كه در آيات و روايات و أدعيه مأثوره هست و دريافت آنها براى سالك يك ضرورت مىباشد، با عقل جزئى نمىتوان يافت. و همين طور، اشارات و هدايتهاى ربوبى را كه قدم به قدم در منازل مختلف سلوك از جانب ربوبيت به باطن سالك مىرسد، با عقل جزئى نمىشود دريافت نمود، و اصولا شأن عقل جزئى اين نيست و دريافت آنها فقط از طريق دل بوده ونيل به آنها در شأن دل است ؛ و به تعبيرى، آنچه اين افاضات ربوبى را قبول ميكند، دل است وبس. طبعاً دل بايد صلاحيت قبول آنها را داشته باشد والا محروم خواهد بود.
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
(حافظ)
در همه اين موارد كه گفتيم، سالك به دل روشن و دريافت كننده نياز دارد و هر چه دل او روشنتر و سالمتر باشد، به همان اندزاه در دريافت آنچه بايد دريافت كند، موفقتر خواهد بود و در نتيجه خواهد توانست در طريق سلوك پيش برود. واين چيزى است كه سالك بايد به آن توجه كامل داشته باشد و بداند كه اگر نداشته باشد، از همان اول امر آنچه را كه بايد قدم به قدم بيابد و با يافتن آن قدم به قدم پيش برود، نخواهد يافت و طبعاً يا حركتى نخواهد داشت و يا در حرمانها و خسرانهاو هلاكتها قرار خواهد گرفت. دل اگر دل نباشد و حجب متراكم آنرا از كار انداخته باشد، حتى از دريافت روشنترين حقيقت نيز عاجز خواهد بود، چه رسد به اشارتهاى ربوبى و اشارات لطيف قرآنى و دقايق طريق.
چون نبد بوجهل از اصحاب درد
ديد صد شق قمر باور نكرد
ديد صد شق قمر باور نكرد
ديد صد شق قمر باور نكرد