اگر محبوب دل شما موجود نورى باشد، شما نيز نورى هستيد، واگر محبوب دل شما موجود نارى باشد، شما نيز نارى هستيد. اگر محبوب دل شما عليينى است، شما هم عليينى هستيد؛ و اگر سجينى است، شما نيز سجينى خواهيد بود. اگر محبوب دل شما حضرت حق است و فقط حب او در دل شماست، شما هم حقانى هستيد، و اگر محبوب دل شما هواى نفس شماست، شما نيز نفسانى هستيد و در جحيم نفس خواهيد بود.
عاشق و معشوش را در رستخيز
دو به دو بندند و پيش آرند تيز
دو به دو بندند و پيش آرند تيز
دو به دو بندند و پيش آرند تيز
(دفتر سوم مثنوى)
با اين توضيح به آثار و بركات محبت خوبان نيز تا حدودى پى مىبريم و سر اين جمله از مناجات المحبين امام سجاد سلام الله عليه را مىفهميم كه مىگويد: «أسئلك حبك و حب من يحبك» يعنى «خدايا، محبت تو را و محبت آنكس را كه به تو محبت دارد، از تو مىخواهم». امام در اين جمله از دعاى خويش علاوه بر حب حضرت حق، حب آنانى را كه محب حضرت او هستند، از او مسئلت مىكند. پيداست اگر محبوب دل انسان، خوبان از بندگان، و به تعبيرى، محبين حق و محبوبان حضرت او باشد، انسان با آنها و در عالم آنها، يعنى در جوار قدس حضرت مقصود، و شاهد وجه كريم او خواهد بود.
اى دل آنجا رو كه با تو روشنند
در ميان جان تو را جا مىكنند
در ميان جان ايشان خانه گير
چون عطارد دفتر دل وا كنند
تا كه بر تو سرها پيدا كنند
وز بلاها مر تو را چون جوشنند
تا تو را پر باده چون جامى كنند
در فلك خانه كن اى بدر منير
تا كه بر تو سرها پيدا كنند
تا كه بر تو سرها پيدا كنند
(دفتر دوم مثنوى)
حال بر مىگرديم به مسئله گذشته، يعنى حب دنيا و اين مسئله را از اين رهگذار كه «محب با محبوب خود وحدت دارد» نيز مورد بررسى قرار مىدهيم، تا سالكان طريق ازبصيرت بيشترى برخوردار شوند و در تطهير خود از آن، جديت كامل داشته باشند.
حب دنيا و وحدت دل با اغيار
گفتيم حب دنيا در اصل، عبارت است از حب خوشى و لذت نفسانى خود در اين زندگى ؛ و چون انسان خوشى و لذت خود را با اين و آن مىبيند، بالتبع اين و آن را نيز دوست مىداردو حب اين و آن نيز در دل وى وجود دارد. در نتيجه، كسى كه گرفتار حب دنياست، در مرحله اول و بالاصالة برخوشى و لذت خود، و در حقيقت، برخود محبت دارد، و در مرحله دوم و بالتبع بر آنچه به اصطلاح معروف، دنيا ناميده مىشود، يعنى بر اين موجود و آن موجود، محبت دارد. هم حب خوشى خود و«خود» در دل او هست، هم حب اين و حب آن.
به حكم وحدت روح و دل با محبوب خود، انسان هم با خوشى و لذت خود، و در اصل، با «خود» وحدت پيدا مىكند، هم با اين و با آن، يعنى با هر چيزى كه بلحاظ خوشى خود آنرا دوست مىدارد، كه يكى دو تا نيست و بى شمار است. اين وحدت با «خود» و با اين و با آن، بطورى كه گفتيم، يك واقعيت عينى است و در پشت پرده قرار گرفته، و در حيات دنيوى ازما مستور است .و اينچنين نيست كه يك امر ذهنى يا تخيلى يا موهوم يا اعتبارى باشد .
واقعيت پشت پرده، و به تعبيرى، واقعيت آنسويى اين وحدت، بسيار موحش و دردآور است، و دردآورتر از آن، حجاب بودن اين وحدت است بين انسان و حضرت حق.
واقعيت پشت پرده اين وحدت از اين جهت دردآور است كه وقتى انسان در پشت پرده با خوشى نفسانى خود، يا با «خود» و با اين و با آن وحدت پيدا مىكند، با صورتهاى آنسويى آنها وحدت مىيابد، يعنى با صورتى كه