من زمسجد به خرابات نه خود افتادم اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
(حافظ شيرازى)
مراتب حب حق
حب حق، عشق به حق، فناء فى الحق، و بقاء بالحق، مراتب يك حقيقت است كه از آن با عنوان «حب» و«محبت» تعبير مىشود. حقيقت حب، يك حقيقت است و داراى مراتب مىباشد.حقيقت حب، شعلهاى است در دل كه از جذب حق بسوى خود، و انجذاب عبد بسوى او، نشأت مىگيرد. اين شعله مبارك از همان اول مىخواهد فاصله بين محب و محبوب را از ميان بردارد، و محب را به محبوب برساند، و فانى در او، و باقى به بقاى او بگرداند. اين، خصوصيت اين شعله مبارك، يعنى حب است. حقيقت آن، يكى است و ليكن مراتب آن، مختلف بوده و داراى شدت و ضعف، و نقص و كمال است. يعنى بعضى از مراتب آن، ضعيف و ناقص، و بعضى،شديد و كامل، و بعضى هم در نهايت شدت و كمال است.اگر چه همه مراتب، مراتب يك حقيقت، يعنى مراتب حقيقت حب است، با اينهمه، اصطلاحات و اطلاقات و زبانها متفاوت است. معمولا در اصطلاح ارباب ذوق و عرفان به بعضى از مراتب، عنوان«حب» و «محبت» اطلاق مىگردد و به بعضى ديگر، عناوين ديگرى اطلاق مىشود. لسان آيات و روايات و دعاهاى مأثور هم لسان ديگرى است.به حسب اصطلاح ارباب ذوق و عرفان، مرتبهاى كه ضعيف و ناقص است، حب ناميده مىشود كه به جاى خود داراى درجات ومراتب مىباشد؛ و مرتبهاى كه شديد و كامل است، عشق ناميده مىشود كه باز به جاى خود درجات و مراتب دارد؛ ومرتبهاى هم كه شديدتر و كاملتر مىباشد، فناء است كه مراتب و درجات دارد؛ و مرتبه أعلى و نهايى نيز بقاء است كه آنهم از اطوار متنوع برخوردار مىباشد.به بعضى از مراتب حب بلحاظ اينكه بسيار ضعيف و ناقص است و از آثار و احكام حب در آن بسيار كم به چشم مىخورد، عنوان «حب» و «محبت» اطلاق نمىشود، اگر چه مرتبهاى از آن مىباشد. همين مرتبه از حب است كه در ابتداى امر انسان را به طرف سلوك مىكشد و در زمره سالكين الى الله قرار مىدهد.از همان اول امر كه سالك به فكر سلوك مىافتد و قدم در طريق مىنهد و به مجاهدت مىپردازد، و به ذكر و طلب مشغول مىشود، و سعى در كنار زدن حجاب حب دنيا و حجابهاى ديگر از دل مىكند، به حكم محبت و به مقتضاى آن مىباشد. چيزى كه هست، اين مرتبه از حب كه حب قبل از مجاهدت است، بلحاظ اينكه بسيار ضعيف و ناقص است و آثار و احكام محبت در اين مرتبه كمتر به چشم مىخورد، حب ناميده نمىشود. وقتى سالك با شروع به سلوك به مجاهدت پرداخت، به اندازهاى كه قلب خويش را تطهير نموده، و به اندازهاى كه كه حجاب حب دنيا و ساير حجب منشعب از آنرا كنار زده و ذكر و طلب به قلب او راه يافته است، حب حق نيز در قلب وى شدت پيدا كرده و بيشتر و بهتر به ظهور مىرسد. هر چه حجاب يا حجابها بيشتر بر طرف شود، بر شدت و كمال آن نيز افزوده مىگردد، تا جايى كه حب تام و كامل، و به تعبيرى، عشق فراگير همه دل را فرا گيرد و بر آن حاكم شود و مدارج خود را طى كند و به فنا ء در مراتب آن، و سپس به بقاء دراطوار آن منتهى گردد.در حقيقت، از همان اول امر، جاذبه حب فطرى است كه به اندازه ظهورش در دل، انسان را به مجاهدت وادار مىكند و با شروع مجاهدت، به هر اندازه حجاب از دل بر طرف شود، جاذبه حب نيز شديدتر و ظاهرتر مىگردد، و با ظهور و شدت بيشترش، مجاهدت بالاتر و كنار زدن بيشتر حجاب يا حجابها را سبب مىشود، تا جايى كه دل را به موطن خود برساند.با اين توضيح فهميديم كه حب قبل از مجاهدت با حب بعد از مجاهدت از لحاظ شدت و ضعف و از لحاظ آثار و لوازم، فرق بسيار دارد، كما اينكه مراتب حب بعد از مجاهدت نيز با يكديگر از نظر شدت و ضعف و از نظر آثار، فرق مىكند.