بعضيها مسئله مخالفت با خواست خود را كه عبوديت از اول با آن شروع مىگردد مسئله سادهاى تلقى مىكنند و به اين نكته توجه ندارند كه مخالفت با خواستهاى خود وكنار گذاشتن آنها در مقام عبوديت، در حقيقت، همان شكستن خود و كنار گذاشتن آن است و هر چه اين مخالفت كاملتر و جامعتر باشد، خود شكستن و خود كنار گذاشتن نيز كاملتر خواهد بود.
يعنى اگر انسان از مرحله انجام دادن واجبات و ترك محرمات كه مرحلهاى از مراحل مخالفت با خواستههاى خود و اطاعت از حق است فراتر رفته و از خواستههاى مباح نيز تحصيل انقطاع كند و از هواها آزاد گردد و در حقيقت، مرحله مخالفت با خواستهاى خود و اطاعت از حق را كاملتر بگرداند، تا حدود زيادى خود را كنار گذاشته است و از خود و نشانههاى خودى او آنچنان خبرى نمانده است، تا جايى كه قدم از اينها فراتر گذاشته و با سير در مدارج توحيد از شرك خود در مراتب مختلفه هم پاك گردد و به قول حافظ، خود از ميان برخيزد.
به هنگام معصيت، چه مىشود؟
شما اگر با تأمل پيش بياييد، اين حقيقت را خوب مىيابيد كه وقتى واجبى ترك مىشود، بلحاظ اين است كه «خود» و خودى» وبه تعبيرى، هواى نفس مطرح مىگردد، و آنجا كه حرامى انجام ميشود، باز «خود» و «خودى» يا هواى نفس مطرح مىباشد، و نيز، در هر علقهاى از علقهها هم «خود» يا هواى نفس به ميان مىآيد، و همچنين، در مراتب بسيار خفيه شرك كه بعد از گذشتن از هواها هست نيز «خود» مطرح است وليكن خيلى دقيق و عميق كه تشخيص آن براى غير اهل آن مشكل يا ناممكن است.
بنابراين، در ارتكاب معاصى، چه از باب ترك يا تضييع واجب باشد و چه از باب انجام دادن حرام باشد، مسئلهاى جز «خود» و «هواى خود يا نفس» چيز ديگرى مطرح نيست. اگر ظهور «خود» و «نفس» به صورت بسيار بارز در اين بين نباشد، و اگر طغيان «خود» و «نفس» و غلبه نفسانيت و «خودى» نباشد، هرگز واجبى ترك و يا تضييع نگردد، و هرگز حرامى انجام نگيرد. آنچنان پاى «خود» در اينجا به ميان مىآيد كه فرض الهى ترك مىشود و يا حرام الهى انجام مىگيرد. در بيان ديگر، چنان «خود» انسان و خودى او اظهار وجود مىكند كه انسان را به مخالفت با خداى متعال مىكشد و اين، طغيانى است از «خود» كه در بيان و در تصور نگنجد، زيرا مخالفت مخلوق ضعيف و فقير با خالق عزيز و قوى خود را با عقل نمىشود سنجيد ؛و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه (آيه 130 سوره بقره).
به اين نكته دقيق توجه كنيم كه خواسته خود يا نفس يعنى چه؟ و اگر توجه عميق داشته باشيم به اين حقيقت مىرسيم كه خواسته خود يا نفس، يعنى اظهار وجودكردن و مطرح شدن خود يا نفس.«خود» انسان و «نفس» او با هر خواستهاى از خواستهها، ظهور وجودى نموده و آشكار شده و با هر يك از آنها نوعى ظاهر مىشود و قامت نارسا و موهوم خويش را اظهار مىدارد. به عبارتى، بت «خود» و بت «نفس» با هر خواستهاى به ظهور مىرسد و دعوى الوهيت مىكند.
طبعاً آنجا كه انسان به خواسته «خود» يا «نفس» جواب مثبت مىدهد و واجبى را ترك مىكند و يا حرامى را مرتكب مىشود، به بت «خود» يا بت «نفس» لبيك گفته و در بزرگ شدن و رشد يافتن «خود» يا نفس» كوشيده و آنرا پرورش داده است. در بيان روشنتر، نفسانيت و انانيت خود را كاملتر گردانيده و آنچه را كه بايد در سير عبودى خويش در فناى آن بكوشد، تكميل و تربيت نموده و حجاب بين خود و حضرت حق را غليظتر و راسختر كرده و فاصله بين خود و حضرت مقصود را بيشتر و زيادتر گردانيده است.
جواب مثبت دادن به خواسته خود يا نفس، در حقيقت، سعى در بزرگ شدن و رشد يافتن «خود» يا «نفس» است، و اين بدان معنى استكه انسان حجاب بين خود و خدا را كاملتر مىگرداند.
در مصباح الشريعة، در باب جهاد و رياضت، بيانى از امام صادق، صلوات الله عليه، آورده است كه در قسمتى از آن چنين فرموده است: «ولا حجاب أظلم و أوحش بين العبد و بين الله من النفس و الهوى»يعنى «و هيچ حجابى بين بنده و بين خداى متعال نيست كه ظلمانىتر و موحشتر از نفس و هواى آن باشد».