ب: صمت، مفتاح راحت دنيا و آخرت است.
ج: صمت، مصون بودن از خطاها و لغزشهاست.
د: صمت ، پوشش جاهل و زينت عالم است.
ه: در صمت، هوا را كنار گذاشتن است.
و: در صمت، رياضت نفس است.
ز: در صمت، حلاوت عبادت است.
ح: در صمت، زوال قساوت قلب است.
ط: در صمت، عفاف و مروت است.
ى: در صمت، ظرافت و حسن خلق است.
اين زبان چون سنگ و فم آهن وش است
سنگ وآهن را مزن بر هم گزاف
زانكه تاريك است و هر سو پنبهزار
ظالم آن قومى كه چشمان دوختند
وز سخنها عالمى را سوختند
و آنكه بجهد از زبان چون آتش است
گه ز روى نقل و گه از روى لاف
در ميان پنبه چون باشد شرار
وز سخنها عالمى را سوختند
وز سخنها عالمى را سوختند
(دفتر اول مثنوى)
توبه از حب جاه و شهرت
از جمله رذايل اوصاف و اخلاق، حب جاه و شهرت است كه سالك در مقام توبه از حرامها، يعنى به موازات توبه از افعال حرام، بايد از آن نيز توبه كند و در تطهير باطن خويش از اين رذيله به مجاهدت بپردازد.
مقصود از حب جاه و شهرت، براى همه روشن است و احتياجى به توضيح نيست. اين حقيقت هم واضح است كه حب جاه و شهرت، از صفات روحى و از اخلاق درونى است كه انسان را بسوى مهلكهها سوق مىدهد. بعبارت روشنتر، اين رذيله، مانند همه رذايل اوصاف، يك واقعيت موجود در باطن، و يك خلق يا صفت موجود در روح انسان است كه به جاى خود، و به تناسب خود، عينيت دارد، و امر موهوم يا ذهنى يا اعتبارى نيست. در اصطلاح ديگر، اين رذيله هم رنگى از رنگها در درون انسان و درروح اوست كه به اندازه غلبه و سيطرها آن بر باطن، صاحب آن به سوى مهالك كشيده مىشود.
همان طور كه هر يك از رذايل اوصاف، حجاب بين انسان و حضرت حق است، اين رذيله نيز حاجب است و سالك بايد در برطرف كردن آن به مجاهدت بپردازد وآنرا با مجاهدت پىگير از خود دور سازد.
و لازم است سالك به اين نكته توجه داشته باشد كه اين حجاب از حجب بسيار مهم، و از حجب بسيار خطرناك و صعب العلاج است. و چه بسا انسان موفق به كنار زدن حجب ديگر باشد وليكن در كنار زدن اين حجاب با مشكلات مواجه گشته و در اين امر موفق نگردد. در صورت موفقيت هم نجات يافتن و خلاص شدن از اين حجاب غليظ و ريشهدار، بسيار دير به دست مىآيد و آخرين حجابى است كه سالك صادق و دردمند كنار مىزند.
يعنى در عين اينكه سالك در كنار زدن همه حجابها سعى مىكند، و همزمان مىخواهد همه را كنار بزند، و در تطهير خود از همه آنها به مجاهدت سخت مىپردازد، با اينهمه، حجابهاى ديگر را، در مراتب مختلف، زودتر و آسانتر كنار مىزند، وليكن كنار زدن اين حجاب و پاك شدن از آن، به سختى و دير به تحقق مىرسد سر اين امر عبارت از اين است كه كنار زدن اين حجاب، يعنى زدن و شكستن حب جاه و شهرت، در حقيقت، كنار زدن و شكستن «خود» يا «خودى» است، زيرا حب جاه و شهرت، در اصل، حب مطرح كردن «خود» مىباشد كه به حب «خود» بر مىگردد، و حب «خود» يا حب «نفس» بر حب هر چيز ديگر مقدم است، وبطورى كه قبلا توضيح داديم،