حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
3- در اواسط حب، به مقتصاى حب شديد و به حكم آن، چشم سالك كاملا دوخته به رضاى حضرت مقصود است و دل وى اسير رضايت جناب او. وى به هر نحو و به هر قيمتى باشد، سعى مىكند تا رضاى او را به دست آورد،و راحت و آرامش دل خويش در رضوان او مىيابد، و سرور و ابتهاج خاصى در تحصيل رضاى او دارد كه هم سرور و ابتهاج دل است، و هم حيات و همه چيز آن، سرور و ابتهاجى كه نه در تصوير آيد و نه در تصور گنجد و فقط اهل آن مىدانند و مىفهمند. و چون سالك در اين مقام در طلب رضاى اوست، از هر فرصتى براى نيل به آن استفاده مىكند و فرصتها را از دست نمىدهد.
4- سالك در اواسط حب، بر اثر سوز محبت در دل، و اشتياق شديد به قرب بيشتر، و شوق لقاء و شهود،گريههاى شوق دارد؛گريههايى كه از سوز محبت و احتراق سر مىزند، و گريههايى كه عنايات و الطاف خاص مقام ربوبى را به دنبال خود مىآورد و مشكلها حل مىكند و رأفتها جذب مىنمايد.
از ديده خون دل همه بر روى ما رود
ما در درون سينه هوايى نهفتهايم
بر خاك راه يار نهاديم روى خويش
سيل است آب ديده و بر هر كه بگذرد
گر خود دلش زسنگ بود هم زجا رود
بر روى ما زديده چه گويم چها رود
بر باد اگر رود دل ما ز آن هوا رود
بر روى ما رواست اگر آشنا رود
گر خود دلش زسنگ بود هم زجا رود
گر خود دلش زسنگ بود هم زجا رود
(حافظ)
در مناجات المحبين مىخوانيم: «اللهم اجعلنا ممن دابهم الارتياح اليك و الحنين، و دهرهم الزفرة و الانين» يعنى«پروردگارا، ما را از آنان قرار ده كه راحت و آرامش دل خويش با تو بينند و گريههاكنند، و همه عمر با آه دل وناله شوق وفرياد عاشقانهاند».
5- سالك در اواسط حب، بلحاظ اينكه نظر پر توقع وى به اقتضاى حب شديد به جانب حضرت حق و عنايات وبنده نوازيهاى او معطوف مىباشد، هميشه متذكر الطاف و عنايتهاى مقام ربوبى بوده و آنها رافراموش نمىكند، و از به ياد آوردن و بازگو كردن آنها غفلت نمىنمايد، كما اينكه، به ياد آوردن و به زبان آوردن آنها در عالم حب و اشتياق، به جاى خود براى وى لذت و ابتهاج خاصى در بر دارد كه فقط محبين و اهل سوز از آن با خبرند ولا غير - دقت در حال محبين، و تأمل در راز و نيازها و مناجات آنان، و تدبر در ادعيه مأثوره از حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، بخوبى اين امر را روشن مىكند.
اينها گوشههايى ازآثار و احكام حب در مراحل اشتداد آن، يا در اواسط آن بود كه گفتيم. غير از اينها آثار و احكام ديگرى در اين مراحل وجود دارد كه براى مراعات اختصار آنها را ذكر نكرديم.
در اينجا هم لازم است متذكر باشيم كه مراحل اشتداد حب، يا اواسط حب، به جاى خود داراى درجات و مراتب است و آثار هر مرتبهاى و احكام آن به تناسب همان مرتبه خواهد بود.
آثار و احكام حب حق در مراحل عاليه و نهايى آن
حب حق در مراحل عاليه و نهايى آن، كه در اواخر سلوك و در نهايات در وجود سالك به ظهور مىرسد، و عشق نيز ناميده مىشود، وباز به جاى خود داراى مراتب مىباشد، آثار و احكام خاصى دارد كه به بعضى از آنها به اجمال اشاره مىكنيم.
1- مراحل عاليه و نهايى حب حق، شعلهاى است كه وقتى در دل سالك بر افروخت، همه اغيار را كنار مىزند و همه را مىسوزاند و محلى براى تردد اغيار در دل وى باقى نمىگذارد و طبعاً نيازى بر مجاهدت در كنار زدن اغيار از دل نيست. و نه تنها غيرى در دل باقى نمىگذارد، بلكه، دل را از هر عيب و نقصى، و از هر