در همه اينها كه بعنوان نمونه ذكر كرديم، سخن از وعيد در انحاء مختلف است و خوف از آن، و همه در تصديق و عيدالهى خلاصه مىشود.
ششم: از آثار يقظه، اغتنام وقت است اغتنام وقت، يا اغتنام فرصت نيز از آثار يقظه و انتباه است. ارباب سلوك و علماى فن در گفتهها و نوشتههاى خود به اين مسئله بعنوان يكى از آثار و يا اركان يقظه، با عبارات گوناگون، اشاره نمودهاند.
صاحب منازل السائرين كه «يقظه» را در سه چيز و يا در سه ركن خلاصه كرده، همين مسأله را امر سوم. ذكر نموده است و آن را ركن سوم از اركان سه گانه يقظه دانسته است. عبارت وى در اين زمينه چنين است:
«و الثالث الانتباه لمعرفة الزيادة و النقصان فى الايام، و التنصل عن تضييعها، و النظر الى الضن بها، ليتدارك فائتها و يعمر باقيها». يعنى« امر سوم از اركان يقظه، عبارت است از توجه داشتن و شناختن زيادت و نقصان ايام، و حالت تضييع ايام را كنار گذاشتن، و بر ايام و لحظات خويش بخل ورزيدن، تا آنچه از ايام سپرى گشته جبران شود، و آنچه باقى مانده معمور گردد».
(دفتر دوم مثنوى)
تبعات جهل و غفلت، و آثار بى خبرى و لوازم غوطهور بودن در وادى خيال، يكى دو تا نيست. محجوبين در ميان پردههاى اوهام، بحكم مستورى و محجوبى، از معنى عمر دنيوى و از مفهوم فرصتى كه به انسان داده شده، بى خبرند و اصلا براى آنان از اول روشن نگشته است كه آمدن انسان به دنيا و بودن در آن تا مدت معين، چه معنايى دارد و براى چه مىباشد؟! و منظور واقعى و حساب شده در اين بين چيست؟!.
و به همين لحاظ كه اصل معنى عمر دنيوى، و بعبارتى اصل معنى فرصتى كه به انسان داده شده براى آنان معلوم نگشته، ارزش آن نيز براى آنها روشن نشده است. آنها چنين فكر مىكنند كه آمدن انسان به عالم دنيا و بودن وى در آن براى مدت معين، يك مسئله سادهاى بوده و چيز مهم و اسرارآميزى نيست. همينقدر خداى متعال اراده نموده و خلق كرده و خواسته است كه انسان مدتى در اين دنيا حيات داشته و سپس بميرد و در قيامت هم دوباره زنده گردد. آنچه هست، اينكه خداى متعال دستوراتى در اين بين دارد كه بتوسط انبياء به انسان ابلاغ گرديده و بايد آنها را مراعات نمود تا در قيامت گرفتار آتش نشد.
در بيان ديگر، آنها چنين برداشت كردهاند كه انسان در اصل براى دنيا خلق شده و دستوراتى نيز به صورت جنبى بلحاظ حضور در آخرت به او داده شده است. پيداست كه با اين شناخت و با اين برداشت بسيار سطحى و