من زمكر نفس ديدم چيزها
وعدهها بدهد تو را تازه به دست
عمر اگر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزى بهانه نو نهد
كاو برد از سحر خود تمييزها
كاو هزاران بار آنها را شكست
اوت هر روزى بهانه نو نهد
اوت هر روزى بهانه نو نهد
تو كه مىگويى كه فردا، اين بدان
آن درخت بد جوانتر مىشود
خار بن در قوت و برخاستن
خار بن هر روز و هر دم سبزتر
كه به هر روزى كه مىآيد زمان
وين كننده پير و مضطر مىشود
خاركن در سستى و در كاستن
خار بن هر روز و هر دم سبزتر