عمل مىكنيد. سپس در يكايك همين موارد به تعمق بپردازيد، و مثلاً درآن حال كه دست خود را بى حركت نگه داشته و مىخواهيد حركت دهيد، فكر عميق بكنيد كه وقتى اراده مىنماييد و دست خود را حركت مىدهيد، چه مىشود؟! آن كه اراده مىكند كيست؟! و اراده آن چيست؟! و نسبت آن با دست شما چگونه است؟! چه ارتباطى، چه احاطهاى، و چه استيلايى به دست شما دارد، و كيفيت آن چيست؟! و اصولاً وقتى اراده مىكند چه مىشود، و چه چيزى پديد مىآيد، و چگونه؟!. و بالاخره در اين بين چه اسرارى وجود دارد؟!.
ببينيد چه مىيابيد، و عيناً و شهوداً چه درك مىكنيد؟ و آيا مىتوانيد به كنه قضيه برسيد، و چگونگى امر را بيابيد؟!.
ولى هر چه هست، اين احاطه و استيلاء را شما مىيابيد، و به شهود عينى هم مىيابيد، گرچه از تفسير آن عاجز، و از نيل به كنه آن قاصر، و از دقايق ابعاد آن محجوب هستيد.
وقتى به اين احاطه و استيلاء فكر كردى، و از آن با خبر شدى، توجه كن كه اين، احاطه و استيلاى يك مخلوق عاجز، و يك موجود فقير است. و از اين طريق تا حدودى كه مىتوانى احاطه و استيلاى مقام ربوبى را بفهم، و ببين استيلاء و احاطه خالق متعال چگونه و چه خواهد بود؟!.
آنجا كه مخلوق عاجز و فقيرى را چنين احاطه و استيلاى مرموز و تحيرآورى هست، احاطه خالق متعال و استيلاى قادر قاهر چه خواهد بود؟!. ألا انهم فى مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شىء محيط.
و در اين مقام به اين نيز فكر كن كه «خود» يعنى «من» شما كجاست؟ داخل «بدن» است، يا خارج آن، يا نه اين است و نه آن، و مطلبى است فوق آن.
و سپس با مراعات تنزيه و نفى تشبيه، به اين حقيقت توجه كن كه: «داخل فى الاشياء لابالممازجة خارج عنها لا بالمباينة».
قسم دوم از فكر در «خود» كه قبلا اشاره كرديم، سفر در «خود» و سير در آن است كه فكر مخصوص و راهگشا، و طريق بسيار نزديك يا نزديكترين راه در سلوك الى الله است.
در اين فكر مخصوص كه به طريقه مخصوص و با كيفيت خاص انجام مىگيرد، سالك از همه چيز منقطع و منصرف مىشود، و به حقيقت خود بر مىگردد، و حقيقت نورى وى تجلى مىكند، و آنگاه باب معرفت و شهود به روى وى باز مىشود، و سير شروع مىگردد، و آن پيش مىآيد كه در گفته نمىآيد.
اين فكر يا اين سفر، چه در اصل شروع به آن، و چه در كيفيت و ترتيب مراحل آن، بايد به اشاره و تعليم كاملى كه به معنى كلمه كامل است باشد، تا درست انجام بگيرد و نتيجه مطلوب دهد. نه خود سرانه بايد عمل شود، و نه به تعليم مدعيان كمال و منحرفانى كه راهزنان و گمراه كنندگانند.
(حافظ)
حضرت آية الحق، جمال السالكين، جناب ملا حسينقلى همدانى قدس سره، در مقام تربيت شاگردان و ارشاد آنان، علاوه بر دستورالعملها و راهنماييها كه در ابعاد مختلف به تناسب مراتب سير و مدارج سلوك، و به حسب استعدادها داشتهاند، در مقام امر به اين «فكر» كه مورد بحث است، طريقه مخصوصى داشتهاند كه مرحله به مرحله به حسب آمادگى سالك به وى دستور مىداده و تعليم مىفرمودهاند.
به لحاظ جهاتى كه براى اهل آن پوشيده نيست، از بيان طريقهاى كه ايشان داشتهاند، يعنى از ذكر آن در اينجا معذوريم.
اين فكر مخصوص در حقيقت، سير مخصوص در «خود» است، سير مخصوصى كه منتهى به شهود مىشود. و به همين جهت هم لازم است سالك آمادگى خاصى داشته باشد، يعنى از لحاظ روحى استعداد لازم آن را كسب كرده باشد.
در هر صورت، اگر عنايات ربوبى دست سالك را بگيرد، و در اين «فكر» آنچنان كه بايد، موفق گردد، در سفر الى الحق نزديكترين راه به روى او باز خواهد شد، و علاوه بر آن با حقايق بى شمار و با اسرار عجيبى