خويش غير او را براى خود «ولى» و «نصير» و براى خود «معبود» اتخاذ كرده، و راه ضلال در پيش گرفتهاند. آياتى از قبيل:
1- آيه 107 سوره بقره كه مىفرمايد:
«ألم تعلم ان الله له ملك السموات و الارض و مالكم من دون الله من ولى ولا نصير».
يعنى «آيا نمىدانى كه ملك آسمانها و زمين مخصوص خداى متعال است، و براى شما غير از خدا «ولى» و «نصير» نيست؟!».
2- آيه 55 سوره فرقان كه مىفرمايد:
«و يعبدون من دون الله ما لا ينفعهم ولا يضرهم...» يعنى« و آنان خداى متعال را گذاشته، و آنچه را كه هيچ سود و زيانى به آنان نمىرساند مىپرستند...» 3- آيه 55 سوره يوسف كه مىفرمايد:
«ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها أنتم و آبائكم...» يعنى «آنچه غير از خداى متعال مىپرستيد، جز يك سلسله اسماء و عناوين نيست كه شما و پدرانتان ساختهايد».
و آياتى ديگر از اين قبيل كه زياد است، و در هر كدام هم نكات و اشارات خاصى وجود دارد، وناظر به حقايق واسرار است.
گمان نكن كه اين آيات را، مانند همه آيات قرآن، من و تو آنچنان كه بايد، درك مىكنيم. البته معانى ذهنى آنها را تا حدودى مىفهميم، و آنها را قبول داريم، وليكن حقايق آنها را به شهود عينى نمىيابيم. و ميان معانى ذهنى و حقايق شهودى، فاصله بسيار هست، فاصلهاى كه در گفتن و نوشتن نيايد، و در عبارت نگنجد، و فاصله اى كه اهل آن دانند. و اگر خواستى بگو، فاصلهاى كه ميان مفاهيم ذهنى و حقايق خارجى وجود دارد.
آنچه در مقام «فكر» و در «خلوت با حق» مىيابيم، حقايق عينى و شهودى آيات است، نه معانى ذهنيهاى كه در ذهن من و تو هست. (دقت شود).
در مقام فكر، و در خلوت تنهايى، آنجا كه به «خود» برگشته و در «خود» سير مىكنيم، در عين اينكه «خود» را فقط با «قيوم» خويش مىبينيم و بس، در عين حال، به اين معنى هم به شهود عينى پى مىبريم كه از موطن قرب، و جايگاه اصلى خويش دور افتاده، وچيزى يا چيزهايى از دست دادهايم، و اگر خواستى بگو، همه چيز را.
و به عبارتى، احساس غربت مىكنيم، آنهم بسيار سخت، و بسيار دردآور.
مىبينيم بين ما، و بين جايگاه اصلى ما، كه موطن قرب و شهود كامل است، فاصله بسيار افتاده است، و حجابى يا حجابها بين ما و مقام اصلى ما پيدا شده است.
هم «خود» را با معبود ومطلوب خود مىبينيم، و جناب او را «أنيس» و «مونس» خويش، و «رفيق» و «شفيق» خويش، هم «خود» را محجوب از او.
تنگناى غربت، و غم فراق را به وضوح احساس مىكنيم. احساسى كه كيفيت آنرا اهل آن مى دانند، و در گفته و نوشته نيايد. و اگر به مقتضاى انبساط حال چيزى گفته شود، همانند گفته حافظ خواهد بود كه مىگويد:
و با ادامه سير و فكر، به اين نيز پى مىبريم كه در عين فراق و محجوب بودن از او به «جناب او» بسيار نزديك هستيم، يعنى «او» به ما نزديك، و ما نيز به «او» نزديك بوده، و اين نزديكى بسيار شديد، و بسيار