خواهد بود.
و ناگفته نماند كه گفتنيها و ناگفتنيها در اين مقام بسيار زياد است، و براى آنچه گفتنى است هم متأسفانه شرايط نامساعد، و مجال هم ناممكن.
جمال محبوب و حسن او سالك را مجذوب، و دل را به سوى خود مىكشد، و جلال ومهابت جناب او سالك را كنار مىزند، رد مىكند و منع مىنمايد.
جذب او اميد ميدهد و به طمع مىآورد، و رد و منع او رهبت و هيبت را موجب مىگردد.
(حافظ)
جذب او نظر سالك را به مغفرت و رحمت واسعه او، و به فضل و احسان بالاى او جلب ميكند و ردّ و منع او نظر وى را به كبريا و عظمت او معطوف مىگرداند.
(حافظ)
آنگاه كه مهابت و جلال او بر وجود سالك غلبه مىكند، رغبت و طمع خويش را در بعضى احوال نيز بى مورد مىبيند ،و گويى بايد فكر راه يافتن به جوار قدس او را براى هميشه كنار گذاشت ،وطمع لقا را از خود دور كرد. ليكن در همه حال بارقه اميد بر دل مىزند، و در حقيقت ،جذبات ربوبى وى را در مىيابد، و از نا اميدى باز مىدارد، و اميد مىدهد كه: «ولا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الكافرون» [1] و اين اميد، اميد مخصوصى است، نه اميد بر اينكه عبادت وى عبادت مناسب حضرت او باشد، بلكه، اميد بر اينكه مغفرت او شامل وى گردد، رحمت او به
[1]. سوره يوسف، آيه 87.