مىكند، آنهم بنحوى كه حتى صاحبان اين قبيل فكرها پيش خود چنين گمان كنند كه حق همان است كه آنها فكر مىكنند، و در نتيجه، هر جا د رآيهاى، يا در روايتى، يا در دعا مناجاتى به چيزى برخورد كردند كه با فكر، يا فكرهاى آنان نمىسازد دست به تأويلات زده و توجيهات گوناگون به راه اندازند، تأويلات و توجيهاتى كه حتى خود نيز نمىتوانند با آنها قانع شوند و به آنها راضى باشند، چه رسد به ديگران و به كسانى كه مىخواهند از انوار آيات و روايات و دعاها استفادههاى بيشتر كنند، و از معارف عاليه توحيد، و رموز دقيقه عالم عشق و عبوديت، و آداب فقر و فنا، و حيات و بقا چيزها بفهمند.
اگر اينها راه تعبد در پيش گرفته، و با سلامت باطن با استمداد از عنايات ربوبى به تدبر د رآيات قرآن و دقت در روايات و دعاها مىپرداختند، و عوض تأويلها و توجيهها دست طلب به پيشگاه ربوبى مىبردند كه آنان را به حقايق آياتش آشنا، و از انوار روايات و دعاها بهرهمند سازد، مسلماً به اندازه فقر و دردمندى خويش از عنايات پروردگار برخوردار، و از معارف عاليه قرآن و روايات و أدعيه با خبر مىشدند، ولااقل اين اندازه مىفهميدند كه توبه و استغفار فقط مخصوص صاحبان معاصى كبيره نيست، بلكه هر مرتبه و هر منزلتى را به تناسب آن توبه و استغفارى هست.
از شرحى كه گذشت، به اصل اين امر متوجه شدى كه در اين مرتبه از مراقبه به تناسب، و به مقتضاى امور ووظايف اين مرتبه، براى سالك توبه و استغفارى هست. حال به توضيح مطلب تا حدى كه امكان دارد مىپردازيم. اگر امور و وظايف اين مرتبه را از اول تا آخر، يعنى از امر اول تا امر نهم خوب به نظر بياورى، توضيحى كه مىدهيم بخوبى براى تو مفهوم خواهد شد، ومقصود را خوب خواهى فهميد.
توضيح اينكه:
سالك وقتى به امور و وظايف اين مرتبه از مراقبه، آنچنان كه بايد، ملتزم شد و به آنها مداومت كرد، به لحاظ اينكه وى در مقام عبوديت و طلب، در حد خود، صدق و اخلاص از خود نشان داده و صادقانه پيش آمده است، پروردگار متعالى نيز او را مشمول عنايات خاصه خود مىفرمايد، و از هدايتهاى مخصوص بهرهمند مىسازد، يعنى به او مىفهماند آنچه را كه لازم است.
(دفتر پنجم مثنوى)
او با هدايتهاى ربوبى بخوبى مىفهمد وظايف اين مقام، و امورى كه وى در اين مرتبه از مراقبه ملتزم به آنهاست، واقعاً و به معنى كلمه از وظايف اساسى و شئون لازم بندگى است، و بجا نياوردن آنها، و عدم التزام به تك تك آنها نيز هر كدام به جاى خود واقعاً و به معنى كلمه «قصور» و «خطا» و «تقصير» در مقام بندگى، و به عبارتى «گناه» مىباشد.
خداى متعال همه اينها را به او مىفهماند، و همه را از آيات قرآن و اشارات آيات به او مىفهماند، و روايتها ودعاها، وحتى دل او را نيز بر آنچه از قرآن به او فهمانيده است گواه قرار مىدهد، و بلكه همه چيز را. و اين، سرى است كه براى اهل آن روشن، و از نا اهل كاملا مستور است.
خداى متعال با قرآن وآياتش با او سخن مىگويد، و او قرآن و آيات آن را خطاب به خود، و خود را مخاطب آيات مىبيند، بنحوى كه در هر خطابى سخنى به او گفته مىشود، تذكرى به او داده مىشود، راهى به او ارائه مىگردد، حقيقتى بر او روشن مىشود، و دستورى به او مىآيد، و بالاخره، آداب و وظايف خويش را از قرآن مىگيرد، و از اشارتهاى آن به خطاها و جرايم خود پى مىبرد، و دستور توبه وا ستغفار را نيز اخذ مىكند.
(دفتر پنجم مثنوى)