(حافظ)
سخن در اين بود كه در حركات وسكنات خود در گذاشته، پروردگار متعال را فراموش كردهاى، و جانب او را مراعات ننموده، و ادب حضور در محضر او را مدتهاى طولانى زير پا گذاشتهاى، و بايد استغفار كنى.
ازترك ادب حضور در عبادتها و نمازها در گذشته، كه از جمله فضيحت بارترين تقصيرها و خطاها در نزد اهل معرفت است، سخنى به ميان نيامد. اول هم در نظر نبود كه در اين باب چيزى گفته شود، زيرا اشاره به بعضى حقايق كافى است در اينكه ارباب بصيرت به حقايق ديگر، و به بقيه پى ببرند، و لازم نيست همه چيز گفته شود. ليكن بعداً به نظر آمد در اين باب هم لااقل به گوشههايى اشاره شود، كه مسلماً مفيد و نافع است، و سالكان را راهگشا به سوى حقايق بسيار خواهد بود.
ترك ادب حضور، و زير پا گذاشتن آن در عبادتها، مخصوصاً در نمازها، نزد عارفان از جمله گناهان وخطاها به شمار مىرود - البته گناه مرتبه و خطاى آن منظور است، مانند موارد ديگر -.
مقصود از ترك ادب حضور در عبادتها و نمازها در اينجا، غافل بودن از خداى متعادل در حال عبادت، از قبيل او راد، اذكار، دعاها، تلاوتها، سجدهها، روزهها، و نمازهاست. به اين معنى كه در ظاهر مشغول به اين عبادتها باشد، و فقط به صورت آنها اكتفا كند، و در همان حال در باطن از پروردگار متعال غافل، و به ياد اين و آن باشد. فكر و دل اين سو و آنسو، و اينجا و آنجا باشد، و زبان و بدن تصوير عبادت كند.
پراكندگى باطن، و به اين و آن مشغول گشتن فكر و دل در حال عبادت، مخصوصاً در حال نماز، در حقيقت، زير پا گذاشتن ادب حضور در محضر خاص پروردگار، و ترك ادب به شكل خطرناك و فضيحت بار است.
از يك سو انسان خود را در ظاهر در مقام بندگى قرار دهد، و از سوى ديگر، در همان حال در باطن به اغيار بپردازد، و به ياد اين و آن و در آنها كاملاً غوطهور باشد در ظاهر روى به حضرت معبود بياورد و در باطن روى به اغيار!!. زبان ظاهر به گفت و گوى با خدا بپردازد، و زبان باطن به صحبت با اغيار!!. حركات ظاهر ى اطوار بندگى حق را تصوير كند، و حركات باطنى حقيقت بندگى اغيار را تثبيت كند!!. و در يك جمله ، به ظاهر به عبادت خداى متعال قيام كند، و در باطن در حال فرار از او باشد!!.
اهميت اين جرم را، آنچنان كه بايد، صاحبدلان روشن ضمير، و آنان كه از احوال و احكام باطن تا حدودى آگاه،و از حقايق آيات و روايات با خبرند مىدانند.
غافلان و محجوبان، و آنها كه در عين بى خبرى خود را با خبر مىپندارند، به حكم غفلت و بى خبرى، چنين گمان مىكنند كه آنچه مأمور به آن هستند، صورت عبادات است و ظاهر آنها، و اقبال باطنى به حضرت معبود را چندان حسابى نيست، و اگر هم حسابى براى آن باشد، به عنوان يك «امر جنبى» خواهد بود كه اگر شد چه بهتر، و اگر نشد هم اشكالى پيش نمىآيد، و ضررى عايد نمىگردد.
اينها غافل بودن از پروردگار متعال در حال عبادت و نماز را به صورت يك «خطا» و به عنوان «ترك ادب در محضر ربوبى» نمىدانند، و آن را اصلا مهم نمىشمارند، چه رسد به اينكه توبه از آن و استغفار براى آن را معنايى قايل شوند.
اشكال اصلى كه دامنگير اين دسته از به ظاهر با خبرها گرديده، و موجب اين گونه كوته فكريها شده، و آنها را براى هميشه دربى خبريها استقرار بخشيده است، اين است كه براى آنان فرق بين جسد وروح، و فرق بين جسم و جان، واضح نگشته است. اينها موقف جسم و موقف جان را درنيافتهاند،و فاصله بدن خاكى با دل عرشى را ندانستهاند. و در عبارت مجمل، حقيقت انسان و خود رانشناختهاند، كه بايد اول به اينها گفت :
(دفتر پنجم مثنوى)
چون فقط جسم را ديده، جسد را دريافته، و بدن را اصل انسان پنداشتهاند، لذا بندگى را هم در حركات جسم، افعال جسد،و اعمال بدن، و از آن جمله «زبان» خلاصه كردهاند، بدون اينكه براى «روح» و يا «دل و