روايات به وضوح مىگويد انسان در برابر فرصت حيات دنيوى كه به وى داده شده است مسئول است، و از وى سؤال خواهد شد كه ايام عمر خويش، و ساعات و لحظات را چگونه سپرى كرده، در چه چيز، و چرا؟ مخصوصاً ايام سلامت و جوانى را.
تو ديگر با اين حقايق عاميانه برخورد نمىكنى، و توجه دارى كه اينها يك سلسله حقايق وجودى و تكوينى است، نه قرارداد است، و نه اعتبار.
دور شدن ما از جوار حضرت معبود، و هبوط به عالم ماده و محبوس گشتن در تنگناى حجب مادى، و مدت محدودى مهلت داده شدن ما براى بازگشت به موطن اول، وحقايق ديگرى در اين بين، و ريزهكاريهاى بىشمارى كه در بيان نمىآيد، همه و همه حقايق وجودى و تكوينى است.
اين، يك واقعيت عينى و حقيقت است كه ما از جوار حضرت معبود دور شدهايم، و اين هم يك واقعيت است كعه در تنگناى حجاب ماده محبوس گشتهايم، و نيز، اين يك واقعيت و حقيقت است كه مهلتى به نام عمر دنيوى به ما دادهاند كه همه آن را مصروف بازگشت به موطن اول كنيم. كما اينكه، اين هم يك واقعيت و حقيت است كه به اضافه عمر دنيوى امكانات لازم در اختيار ما گذاشته شده است، تا با بهرهگيرى از آنها به اين سفر بپردازيم، و از آن جمله است قواى جسمى و روحى ما، و نيروى بدنى و فكرى ما.
حديث، حديث فراق بسيار تلخ، و دور و دراز است، و حديث مهلت براى آزمايش صادقان در عشق و طالبان وصال.
(دفتر پنجم مثنوى)
چه بايد كرد كه آن همه آيات قرآنى و اشارات آنها ناديده گرفته شده است؟!. نه داستان نهى از شجره را خوب دقت كردهايم، و نه اقتراب به آن و هبوط به دنبال آن را، نه در حقيقت اين هبوط به تعمق پرداختهايم، و نه در منظور از آن. نه در مفهوم اين مهلتى كه به نام عمر دنيوى به ما داده شده است فكر كردهايم، و نه در مقصود از آن.؟