همان مقام به آن هم اشاره كرديم، اين معنى را كاملا تأييد مىكند. و چه بهتر به آيه مراجعه گردد، و در جمله «اولم يتفكر وا فى أنفسهم» كه در آن آمده است، دقت لازم به عمل آيد.
جرم و خطا بودن ترك فكر، و موجب حرمان و خسران، و مؤاخذه ربوبى بودن آن در درجات مختلف، اگر براى عوام، آنچنان كه بايد، قابل درك و هضم نباشد، براى تو، كه سالك طريق معرفت هستى، مسلماً بايد واضح و روشن باشد.
بنابراين، در اين مرتبه ازمراقبه كه به حكم وظيفه، و براساس امر ششم از امور و وظايف اين مرتبه به «فكر» مىپردازى، و اين ركن اساسى را عمل مىكنى، بايد توجه داشته باشى كه ترك آن، يا سستى و مسامحه در آن همانند همه وظايف ديگر، از لغزشها و خطاها، و از «گناهان مرتبه» است، كه اگر احياناً چنين چيزى پيش آمد، بايد از آن توبه، و براى آن استغفار كنى، و به خطاى خويش ادامه ندهى، و هر چه مىتوانى از تكرار آن اجتناب ورزى.
و اما براى ايام گذشته:
گذشتهات را به نظر بياور، و ببين چگونه «فكر» را مدتهاى بسيار طولانى ناديده گرفته و نسبت به اين وظيفه عبودى بىاعتنا بودهاى، و با آنچه خواست پروردگار متعال بوده و بر آن تأكيد داشته است مخالفت كردهاى. در عين اينكه دعوى عبوديت داشته و خود را بنده مىپنداشتهاى، در طريق نيل به لقاى معبودت «فكر» نكرده، و روى به تفكر نياوردهاى، تا بدانى راه را چگونه بايد در پيش گرفت، مقدمات و آمادگيها چگونه بايد باشد، چه شرايطى را بايد داشت، از چه چيزها بايد پرهيز كرد، چه چيزها را بايد كنار گذاشت، مراقب چه چيزها بايد بود كه سد راه نشود، مواظب كدام امور بايد بود كه خلل در سير به وجود نياورد، از چه موضوعاتى بايد دور بود تا عمل را ضايع نگرداند، چگونه هوشيار بايد بود تا انحراف از صراط مستقيم پيش نيايد، چه بايد كرد كه نظر حضرت معبود را به خود معطوف كرد، و اشباه و نظاير اينها از امورى كه بسيار زياد، و بى حد و حصر است، و در عين حال، بسيار دقيق و پيچيده هم هست. فكر در اينها رإ؛..هه ترك كرده و ناديده گرفته، و حرمانها و خسرانهاى بىشمارى را كسب كردهاى. و اين در حالى بوده است كه تو براى هر مقصد جزئى از مقاصد پست دنيوى فكرها داشته، و به فكرهاى طولانى مىپرداختهاى. گويى مقاصد دنيويه پيش تو اهميت داشته، و مقصد اعلى مهم نبوده است!!.
فواأسفاً أسفاً.
بيش از اين را تو خود در نظر خويش مجسم كن، و وقتى فهميدى، هر چه مىتوانى براى اين امر به استغفار بپرداز. پيداست هر چه خوب بفهمى، استغفارت هم مناسب جرم و خطايت خواهد بود.
در اين مرتبه از مراقبه به حكم وظيفهاى كه براساس امر هفتم از امور نهگانهدارى، به «ذكر نفسى» به معنى «ذكر حق در باطن در همه احوال» عمل مىكنى، و از «غفلت» كه نقطه مقابل آن است اجتناب مىورزى.
در همه اوقات و در همه احوال توجه به حضرت معبود دارى و به ياد او هستى، و از جناب او غفلت نمىكنى.
دانستهاى كه اين، لازمه طلب صادقانه، و شأن طالب دردمند است. و فهميدهاى كه حكم طلب، و مقتضاى صدق در طلب، همين است كه دل طالب هميشه در اسارت حق، و در بند هواى او باشد، و براساس همين اسارت قلبى، توجه باطنى وى در همه لحظات معطوف به حضرت حق گردد.
(حافظ)
براى تو روشن شده است كه در همه احوال در باطن به ياد اين و آن، و در فكر اين و آن بودن، به نحوى كه توجه باطنى انسان در همه اوقات معطوف به غير خدا باشد، و دائماً در اغيار غوطهور گردد، وپروردگار متعال را فراموش كند، و از ياد او بكلى غافل شود، آنچنان كه براى عامه مردم هست، حكايت ازاين داردكه كه انسان در اسارت اغيار، و در بند هواى آنهاست،و آنها را مىخواهد، نه خداى متعال،و نيل به جوار او